صدای ناله واضح نبود. اطراف خانه و اتاق ها را گشتم. در یکی از اتاق ها رو باز کردم، صدای ناله بیش تر و واضح تر شد. داخل اتاق، روی زمین، زن و مردی افتاده بودند. صدا از داخل همان اتاق می آمد. یک کمد توی اتاق بود و در آن بسته بود. کمد رو باز کردم و دختر بچه ی دوازده ساله ای رو دیدم که ناله می کرد. نتونستم تحمل کنم، ماسک را از روی صورتم برداشتم و روی صورت دختر بچه گذاشتم. بعد بغلش کردم و با کمک بچه هابردیمش عقب. همان جا سینه ام سوخت