تو ناز کن که به جان می خرم ، نیا این است / گران فروش نه ای ! بلکه نرخ ناز این است
لبم ز سرّ دلم با خبر نگشته هنوز / سکوت کردم و خون می خورم، که راز این است
چنان گیاه که از خاک، رو به مهر می کند / ز قبله رو به تو آورده ام، نماز این است
تو خود ز خاکی و تا آسمان مرا بردی / اگر پلی به حقیقت زند مجاز ، این است
شبی که زلف تو در باد باز شد ، گفتم / بیا ببین شب یلدا ! شب دراز این است
نسیم معتکف چادر سیاه تو شد/ لوای حجب و حیای در اهتزاز این است
کنار قامت تو ، گرم شرم ، سرو بلند/ چه سر به زیر نشسته ! که سر فراز این است
نه هر که زخمه به تاری زند ، نوازندست / تو زخم بر دل من می زنی ، که ساز این است
به من مگیر که دل باختم به پاکی تو / که سیره همه عشاق پاک باز این است