«بارقه» قصّه دختری است از تبار خورشید و از تیره یاسها; یاس های سپید و عطرآگین. از عمر او سه بهار بیشتر نگذشته بود، ولی هر برگ از دفتر زندگی اش پنجره ای به بوستان باورهای دینی می گشاید; پنجره ای کوچک که در پشت آن انسان های بزرگ و وارسته ای ایستاده اند. بارقه که در سایه تربیت عاشقانه مادر و عنایت خردمندانه پدر، نوری به چهره داشت، چراغ ره صد قافله می شود که در وادی تیه، حائر وسرگشته بودند.