پاره ای ادعا کرده اند که اندیشه سیاسی در اسلام و ایران، رو به زوال نهاده است.
پژوهش حاضر، ادعای فوق را نقد کرده و ضمن ارزیابیِ برخی مدعیات کلی و جزئی نظریه مذکور، به تبارشناسی نظری آن پرداخته و بهره مندی های مستقیم و غیرمستقیم روش شناختی و محتوای صاحب این دیدگاه را از دیگر نظریه ها برای نخستین بار مورد توجه قرار داده است.