21,000
تومان
4 ٪
20,000
تومان
افزودن به سبد خرید
کنسرو غول
رمان نوجوان1
3 (از 0 رای)
امتیاز
1
نفر
3 از 5
فروش پیامکی این محصول
معرفی کتاب
گزیده کتاب
مشخصات
نظرات کاربران
بریده های انتخابی شما
معرفی کتاب
مهدی رجبی حدود یک دهه است داستان و فیلم نامه می نویسد، اما به گفته ی خودش شیفته ی نوشتن رمان برای نوجوان هاست. رمان کنسرو غول، او افتخارات بسیاری را از آن او کرد: برنده ی نشان نقره ای لاک پشت پرنده (1394)، برگزیده ی جشنواره ی کتاب های برتر (1394) و رمان شایسته ی تقدیر شورای کتاب کودک (1394). همچنین این رمان در سال 2015 در فهرست کتاب های خواندنی کتابخانه ی مونیخ (کلاغ سفید) قرار گرفت.
کتاب کنسرو غول، دربردارنده داستان فارسی برای نوجوانان است. در این داستان، «توکا» بچّه ای ضعیف است که با کتک خوردن از جانب بچّه های دیگر، موجبات تفریح آن ها را فراهم می کند. تا اینکه با خواندن کتابی درباره خاطرات جنایتکاری مشهور، تصمیم می گیرد شبیه او خشن، نترس و پول دار شود؛ تصمیمی که او را با ماجراهای بسیاری مواجه می سازد.
توکای ترسو و مردنی این ها را در کتاب خاطرات جنایتکاری مشهور خوانده است. او از مدرسه و ریاضی متنفر است و تصمیم گرفته شبیه جنایتکارها خشن، نترس و پول دار بشود. باید دید از پسش بر می آید یا نه؟
کتاب کنسرو غول، دربردارنده داستان فارسی برای نوجوانان است. در این داستان، «توکا» بچّه ای ضعیف است که با کتک خوردن از جانب بچّه های دیگر، موجبات تفریح آن ها را فراهم می کند. تا اینکه با خواندن کتابی درباره خاطرات جنایتکاری مشهور، تصمیم می گیرد شبیه او خشن، نترس و پول دار شود؛ تصمیمی که او را با ماجراهای بسیاری مواجه می سازد.
توکای ترسو و مردنی این ها را در کتاب خاطرات جنایتکاری مشهور خوانده است. او از مدرسه و ریاضی متنفر است و تصمیم گرفته شبیه جنایتکارها خشن، نترس و پول دار بشود. باید دید از پسش بر می آید یا نه؟
گزیده کتاب
اولش که همه نمی تونن نترس باشن و برن بانک بزنن. هر کی از یه جایی شروع می کنه. بچه که بودم از هر مغازه ای می رسیدم چیز کِش می رفتم. یه بار یه خمیر دندون دزدیدم. به دردم که نمی خورد، مثل مشنگ ها همه اش رو خالی کردم تو دهنم و تُفش کردم بیرون. دهنم تا بیست ساعت می سوخت. عمه هه خبردار شد و همین جوری که سیگار می کشید و لای دود غرق شده بود کتکم زد. پریدم دستش رو عین تمساح گاز گرفتم و از خونه فرار کردم. عمه هه لای دود جیغ می زد و می گفت: «دزد کثافت! دیگه برنگرد!»