داستان درباره جوانی است به نام 'عباس'. او درمرحله ای از زندگی اش دچار یاس و پوچی می شود به نحوی که چند بار دست به خودکشی می زند اما هر بار به نوعی نجات می یابد. تا این که آخرین باری که قصد خودکشی دارد با جوانی به نام 'رسول' آشنا می شود. رسول به عباس کمک می کند تا به خدا پناه ببرد و از او کمک بخواهد. او عباس را به کربلا می برد. در آن جا عباس متحول می شود و سرانجام از پوچی و یاس نجات می یابد.