روزی "خانم گاوه" به دوستش ـ "آقا گوسفنده" مکانی را نشان می دهد که پر از علف های تازه و سبز است. آن دو به همراه یکدیگر به آن جا می روند و تمام روز را علف خورده و بازی می کنند تا این که هوا تاریک می شود. آن دو راه خانه را پیدا نمی کنند. در این هنگام "خانم اردک" را می بینند، خانم اردک راه خانه را می داند و از آنها می خواهد به دنبال او راه بیفتند و همه با هم موقع شام به خانه می رسند.