داستان درباره بهنام محمدی راد، نوجوان سیزده ساله خرمشهری است که با آغاز جنگ تحمیلی و حمله عراق به خرمشهر، به دفاع از شهر بر می آید و سرانجام نیز به شهادت می رسد .در کتاب داستان بهنام، ضمن بازگویی داستان، تصویری از خرمشهر در آغاز تهاجم عراق نیز اوضاع مردم بی دفاع این شهر منعکس شده، از فداکاری های جوانان و نوجوانان این شهر در دفاع از شهر سخن رفته است.
کتاب داستان بهنام بر اساس زندگینامه شهید بهنام محمدی راد توسط داوود امیریان نوشته شده است و در نشر شاهد به چاپ رسیده است.
گزیده کتاب
از آن روز به بعد، کسی جرأت نکرد سر به سر بهنام بگذارد. در روزهای بعد، وقتی صالح و مجید از طرف مسجد جامع که نزدیک خانهشان بود، به طرف ورزشگاه که در میدان راهآهن بود میآمدند، سر چهار راه نقدی با بهنام و دوستانش که از طرف حسینیهی اصفهانیها میآمدند، هممسیر شدند. کمکم بهنام به صالح نزدیک و نزدیکتر شد. صالح تنها کسی بود که سر به سر بهنام نمیگذاشت و او را دوست داشت.