خاطرات فراهم آمده در کتاب «جنگ دریایی» به رزمندگانی می پردازد که دل به دریا سپرده اند؛ مردانی از جنس همان ها که در خشکی می جنگیدند و از جان مایه می گذاشتند، با همان ایمان و انگیزه. ولی به جای خاکریزهای دشمن، با موج ها و ناوشکن ها و هلی کوپترهای پیشرفته ی نظامی می جنگیدند. دشمن عراقی نبود، آمریکایی ها بودند و امواج بلند.
گزیده کتاب
پرسیدم «وقتی شهید شد، تو چند سالت بود؟» گفت «دوازده.» گفتم «خاکش کجاست؟» گفت «دریا.» *** بچه هایی که به آب زدند، از جنس همان ها بودند که در خشکی می جنگیدند. از جان مایه می گذاشتند. اهل جنگ بودند، اما دریا دیگر خاک نبود، خشکی نبود. دریا کارش بلعیدن بود.