خاطرات این کتاب از زمان کودکی تا آزادی اسماعیل یکتای لنگرودی است که مسایلی از جمله خاطرات کودکی، جنگ و جبهه، لحظه های اسارت و... را شامل می شود. یکتای لنگرودی در میدان مین روی مین ضد نفر رفته و پای چپشان قطع می شود و بعد اسیر شده و دو سال و نیم در اسارت به سر می برند. فرهنگ ایثار و مقاومت باید میان نسل امروز و فردا احیا و ترویج شود.
گزیده کتاب
نوبت به ما رسید و با سربلندی به سمت هواپیما رفتیم. پا که روی اولین پله گذاشتم، یاد غلامرضا افتادم. بدنم خشک شد و نفسم بند آمد . توان حرکت نداشتم. انگار پاهایم را به زمین دوخته بودند. عرق سردی روی پیشان ام نشست. صورت غلامرضا در حالی که می خندید، جلوی چشمم آمد. یاد شوخی هایش افتادم. خنده هایی که در سخت ترین شرایط، حتی در آخرین لحظه زندگی روی لب هایش بود. حرفش، زمانی که پایش قطع شده بود، توی گوشم می چرخید: «اسماعیل نمی دونستم با چه رویی باید کنار تو راه برم، ولی حالا...»
با خودم گفتم: «اسماعیل؟...اسماعیل؟...بدون غلامرضا داری برمی گردی؟»