سرم به شانه تو فکر می کند
مجموعه غزل - 51
سال نشر : 1396
تعداد صفحات : 88
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 53192
10003022
معرفی کتاب
کتاب حاضر سروده های سال های 85 تا 87، 88 تا 90 و 91 تا 94 سرکار خانم فاطمه سلیمان پور است که گردآوری شده است.
کویر، منتظر ابرها و باران است
ببار در دل من، خاطرم پریشان است
به خاطر تو گذشتم از آنچه حقم بود
سزای خوبی بی چشمداشت، کفران است
به این امید که شاید ببینمت، هر صبح
نگاه من سر هر کوچه و خیابان است
تو شاهزاده قصری و بی خبر هستی
به جرم خواستنت یک نفر به زندان است
عذاب قبر مگر بدتر از ندیدن توست؟
چه قدر بعد تو مردن، برایم آسان است
بیا زمان زیادی نمانده است که عمر
چه خواهی و چه نخواهی تو، رو به پایان است
دلم گرفته ولی تازگی ندارد که
دو سال می شود این درد کهنه مهمان است
سرم به شانه تو فکر می کند وقتی
پرنده ای شب طوفان به فکر یک لانه ست
شده است شایعه در شهر دوستم داری
میان سینه ام امشب شهاب باران است
***
در شهر من این نیست راه و رسم دلداری
باید بفهمم تا چه حدی دوستم داری
موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو
تا کی تو باید دست روی دست بگذاری
بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق
یا نوشدارو باش یا زخمی بزن کاری
من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد
بیگانه با آداب و تشریفات درباری
هر کس نگاهت کرد چشمش را درآوردم
شد قصۀ آغامحمدخان قاجاری
آسوده باش، از این قفس بیرون نخواهم رفت
حتی اگر در را برایم باز بگذاری
چون شعر هرگز از سرم بیرون نخواهم کرد
باید برای چادرم حرمت نگه داری
تو می رسی روزی که دیگر دیر خواهد بود
آن روز مجبوری که از من چشم برداری
ببار در دل من، خاطرم پریشان است
به خاطر تو گذشتم از آنچه حقم بود
سزای خوبی بی چشمداشت، کفران است
به این امید که شاید ببینمت، هر صبح
نگاه من سر هر کوچه و خیابان است
تو شاهزاده قصری و بی خبر هستی
به جرم خواستنت یک نفر به زندان است
عذاب قبر مگر بدتر از ندیدن توست؟
چه قدر بعد تو مردن، برایم آسان است
بیا زمان زیادی نمانده است که عمر
چه خواهی و چه نخواهی تو، رو به پایان است
دلم گرفته ولی تازگی ندارد که
دو سال می شود این درد کهنه مهمان است
سرم به شانه تو فکر می کند وقتی
پرنده ای شب طوفان به فکر یک لانه ست
شده است شایعه در شهر دوستم داری
میان سینه ام امشب شهاب باران است
***
در شهر من این نیست راه و رسم دلداری
باید بفهمم تا چه حدی دوستم داری
موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو
تا کی تو باید دست روی دست بگذاری
بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق
یا نوشدارو باش یا زخمی بزن کاری
من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد
بیگانه با آداب و تشریفات درباری
هر کس نگاهت کرد چشمش را درآوردم
شد قصۀ آغامحمدخان قاجاری
آسوده باش، از این قفس بیرون نخواهم رفت
حتی اگر در را برایم باز بگذاری
چون شعر هرگز از سرم بیرون نخواهم کرد
باید برای چادرم حرمت نگه داری
تو می رسی روزی که دیگر دیر خواهد بود
آن روز مجبوری که از من چشم برداری
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1396
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1396
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات88
-
ناشر
-
ویراستار
-
شاعر
-
وزن150
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 25 خرداد 1396
-
شناسه53192
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط