نامیرا
5 (2)
سال نشر : 1394
تعداد صفحات : 236
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 5939
10003022
معرفی کتاب
بیش از هر چیز اسم کتاب است که خواننده را مشغول می کند؛ ابتدا به ذهن می رسد «نامیرا» فقط اسمی هنری است که برای جلب مخاطب انتخاب شده و یا ناشر و نویسنده خواسته اند ابهام داستان را زیاد کنند. اما کتاب را که تا انتها بخوانی معلوم می شود «نامیرا» ریشه در مفهوم «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» دارد. مفهومی که می گوید پهنه ی سرزمین کربلا به اندازه ی کل زمین وسعت پیدا کرده و عاشورا همیشه نامیرا است.«نامیرا» داستانی شخصیت محور است؛ رمانی با خرده روایت هایی از تغییر روش، هدف، آرزو و عاقبت آدم ها. این روزگار است که آدم ها را در محک انتخاب شدن و انتخاب کردن می گذارد و نویسنده ی نامیرا فقط تصویرساز صادق این رویدادهاست. نویسنده ی کتاب صادق کرمیار، را به سبک رمان های کلاسیک با شروعی آرام آغاز می کند، تصویرسازی می کند، شخصیت ها را یک به یک وارد داستان می کند، آن ها را معرفی می کند و با داستان پیش می برد. «نامیرا» اسیر اختلاف روایت های تاریخی نشده و البته از عقبه ی تحقیقی درستی بهره برده است.
کتاب نامیرا، نوشته صادق کرمیار است و در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این اثر درباره دختر و پسری جوانی است که بین سرداران بزرگ برای حمایت از امام حسین (ع) و یزید تردید دارند؛ در ادامه داستان، این دو جوان طی استدلال های مختلف به حقانیت امام حسین (ع) پی می برند.
نویسنده، رمان «نامیرا» را در قالب یک فیلمنامه پانزده قسمتی نوشت و برای نوشتن این داستان آثار تحلیلی که درباره امام حسین (ع) و قیام او نوشته شده و کتاب های مقاتل را مطالعه کرده است.
امربیع بر سکوی کنار تنور نشسته بود و گندم در هاون میکوبید. لحظهای بعد، دست از کار کشید و رو به پنجرهی اتاقی کرد که ربیع و سلیمه با یکدیگر گفت و گو میکردند. او تنها ربیع را دید که پشت به پنجره ایستاده بود و سلیمه را ندید که در گوشهی اتاق پای صندوقچهای نشسته بود و لباسهای ربیع را مرتب میکرد. بعد در صندوقچه را گذاشت.
ربیع ایستاده بود و در حالیکه ردا به تن میکرد، به سخنان سلیمه گوش میداد که میگفت: «هر وقت پدرم خشمگین میشد، من لباس رزم به تن میکردم و او از هیبت پسرانهی من لذت میبرد و خشمش فروکش میکرد. او که شمشیر زنی و اسب سواری به من میآموخت، همواره کینهی شامیان را در دلم میکاشت.
من از دختر بودن خود شرمنده و نفرتزده بودم و هر وقت دلم میگرفت به خانهی عمهام، که همسر هانی بن عروه است، میرفتم و به تلافی رفتار پدرم، از اهل شام و معاویه به نیکی یاد میکردم. هانی هم لبخندی میزد و مرا آرام میکرد. بعد از معاویه و خاندانش میگفت و از علی و پسرانس، از عمار یاسر و حجر بن عدی، از ابوذر و مالک اشتر ... و من دریافتم که خاندان امیه چگونه با نیرنگ و فریب بر مسلمانان مسلط شدند و هرگز به دین رسول خدا عمل نکردند.»
ربیع آرام به او نزدیک شد و به کنایه سخن گفت:«از هانی نپرسیدی که چرا مسلمانان خون یکدیگر را میریزند تا دین رسول خدا را یاری کردهباشند؟! در حالیکه رسول خدا جز با مشرکان و کفار نمیجنگید؟!»
سلیمه انتظار چنین سخنی را از ربیع داشت و پیدا بود پیش از این نیز با یکدیگر بسیار گفتگو کرده بودند. خونسرد سر بلند کرد و به ربیع نگریست و گفت: «پرسیدم!»
اما ربیع انتظار این پاسخ را نداشت. پرسید:«خب چه گفت؟»
«گفت بنیامیه از دین خدا بهره نمیگیرند، مگر آنچه آنها را به دنیا نزدیک میکند. آنها در عمل فرمان خدا را بر خود مشتبه میسازند تا عذری برای گناهانشان داشته باشند.»
ربیع ایستاده بود و در حالیکه ردا به تن میکرد، به سخنان سلیمه گوش میداد که میگفت: «هر وقت پدرم خشمگین میشد، من لباس رزم به تن میکردم و او از هیبت پسرانهی من لذت میبرد و خشمش فروکش میکرد. او که شمشیر زنی و اسب سواری به من میآموخت، همواره کینهی شامیان را در دلم میکاشت.
من از دختر بودن خود شرمنده و نفرتزده بودم و هر وقت دلم میگرفت به خانهی عمهام، که همسر هانی بن عروه است، میرفتم و به تلافی رفتار پدرم، از اهل شام و معاویه به نیکی یاد میکردم. هانی هم لبخندی میزد و مرا آرام میکرد. بعد از معاویه و خاندانش میگفت و از علی و پسرانس، از عمار یاسر و حجر بن عدی، از ابوذر و مالک اشتر ... و من دریافتم که خاندان امیه چگونه با نیرنگ و فریب بر مسلمانان مسلط شدند و هرگز به دین رسول خدا عمل نکردند.»
ربیع آرام به او نزدیک شد و به کنایه سخن گفت:«از هانی نپرسیدی که چرا مسلمانان خون یکدیگر را میریزند تا دین رسول خدا را یاری کردهباشند؟! در حالیکه رسول خدا جز با مشرکان و کفار نمیجنگید؟!»
سلیمه انتظار چنین سخنی را از ربیع داشت و پیدا بود پیش از این نیز با یکدیگر بسیار گفتگو کرده بودند. خونسرد سر بلند کرد و به ربیع نگریست و گفت: «پرسیدم!»
اما ربیع انتظار این پاسخ را نداشت. پرسید:«خب چه گفت؟»
«گفت بنیامیه از دین خدا بهره نمیگیرند، مگر آنچه آنها را به دنیا نزدیک میکند. آنها در عمل فرمان خدا را بر خود مشتبه میسازند تا عذری برای گناهانشان داشته باشند.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1394
-
چاپ جاری29
-
تاریخ اولین چاپ1388
-
شمارگان30000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات236
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن336
-
تاریخ ثبت اطلاعاتشنبه 15 اسفند 1388
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتسهشنبه 28 شهریور 1402
-
شناسه5939
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
ایلیا هادیان
یک رمان بسیار خواندنی برای اهالی کتاب که ماجرای کوفه از زمان نامه نوشتن به امام حسین ع تا قبل از روز عاشورا بیان میکنی
31 تیر 1402
محمدصالح فراهانی
قطعا بهترین رمانی که خوندم
3 شهریور 1398
علی
بیخشید پشت کتاب همون طور که تو تصاویر هست زده شش هزارتومان اما شما قیمت رو زدید سی و چهار هزا تومان. قضیه چیه
29 اردیبهشت 1398
سلام تصویر پشت جلد برای چاپ های قبلی کتاب هست و قیمت کتاب در چاپ های جدید افزایش پیدا کرده است
الهام امانی
بسیار عالی.
خیلی ادم رو به تفکر وا میداره.
خیلی هم جذابه.
انشاءالله که ما در زمره یاران واقعی و با ایمانی محکم باشیم
21 اردیبهشت 1398
سید علیرضا
با سلام و خسته نباشید.
خیلی دنبال چنین کتاب هایی بودم که بتونم با قیام امام حسین آشنا بشم.
متشکرم از زحماتتون
18 آذر 1397
امیر خاکیان
بسیار مفید بود
11 مرداد 1397
حسین
آقا هرچی بگم کم گفتم عالیه،اوایلش خیلی مشخص نیس جریان چیه تا اینکه از صفحه سی و پنج سی و شش تازه متوجه جریان میشین،من یه شبه تمومش کردم نتونستم بزارم واسه فرداش
6 بهمن 1395
سعید تبائینی
به نام خدا.رمان نامیرا خواننده رو خیلی به رخدادهای یک بازه زمانی که از دعوت مردم کوفه از امام حسین (ع) شروع و تا استقرار آن حضرت و یارانشان در دشت کرببلا پیش از وقوع واقعه تاسوعا و عاشورا رخ می دهد نزدیک می کنه و تاثیری خاطره انگیز توام با بینشی صحیح از شرایط آن روزگار و مردم کوفه می دهد.از آنجا که چنین داستانهایی نزدیک به واقعیت که اصالت تاریخی هم داشته باشد خیلی کم به نگارش درآمده این کتاب گل می کنه خصوصا این که ماجرای نهضت امام حسین ع برای همه نسلها خصوصا نسل کنونی در لفافه ای از ابهام و سوالات بسیار پیچیده شده و متاسفانه واعظین و ذاکرین هم آن را نتوانسته اند به خوبی تفسیر نمایند یا لااقل آشنایی همگانی ایجاد کنند.امیدوارم چنین کتاب هایی با دستمایه هایی غنی تر و قوی تر توسط عالمان و دین آگاهان نوشته شود و هر چه بیشتر بزرگی و عظمت واقعه کربلا و وقایع وابسته به آن را خصوصا برای نسل جوان و جویای حقیقت در همه مکاتب روشن و آشکار سازد.تشکر
17 آبان 1395
رکسانا
سلام کتاب فوق العاده ای بود ، فقط ای کاش اقای کرمیار نامیرا رو ادامه بدن و جلد دوم این کتاب رو بنویسن و صحرای کربلا و وقایعش رو ( شهادت حضرت علی اکبر و ... ، اسارت حضرت زینب و .... ) برای مخاطب به تصویر بکشن .
با تشکر
7 تیر 1395
علیرضا محمدخانی
من همیشه سعی میکنم رمان نخونم ولی با توجه به موضوعش خریدم تو همون صفحات اول رسما نظرم راجع به رمان ها عوض شد و فوق العادس خوبیش اینجاس هم مذهبیه و هم رمان و هم عاشقانس و .... خیلی باحاله ...کتابیه که واقع تو همون صفحات اولش شما رو درگیر خودش میکنه و دوست دارید تمومش کنید . دم نویسندش گرم واقعا ....
28 اردیبهشت 1395
علیرضا محمدخانی
فقط میتونم بگم عالی بووود کتابی فوق العاده ساده و روانه و واقعا آدم از خوندنش لذت میبره
3 فروردین 1395
وحیده نورانی
این کتاب عالیه. اونقدر خوب جهل و بلاهت و دنیادوستی کوفیان رو بیان کرده که آدم واقعا دلش میخواد که اون زمان اونجا میبود و با همه وجود سرشون فریاد میکشید.
جگر ادم از مظلومیتی که از امام حسین (ع) و یارانشون نقل کرده، کباب میشه.
... و چقدر آشنا هستند بزرگان کوفه
... و چقدر مصداق داریم تو زمان حاضر از تک تک آدمای داستان
... و چقدر این فضای غبارالود فتنه برام آشنا بود
... و با خوندن هر خط از این کتاب، هر لحظه خدا رو شکر میکردم که ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند.
جملات انس بن حارث و جملات عبدالله بن عمیر در هنگام خروج از کوفه عالی بودن.
ممنون از نویسنده و همه کسانی که باعث شدن این کتاب راحتتر به دست مردم برسه.
14 دی 1394
ز.ر
بسیار جذاب و جالب بود تا کنون راجع به عاشورا از دید یاران امام حسین کتاب خوانده بودم و این کتاب از نگاه کوفیان بسیییییییار جالب بود حتما بخونید. جناب نویسنده تبریک میگم باز هم از این کتابها بنویسید
26 آذر 1394
بهنام
واقعا کتاب عالیه توصیه میکنم حتما بخونید منکه تو 3,30ساعت بکوب خوندم کتاب و دلم نیومد بزارمش واسه فردا یا وقت دیگه
21 آذر 1394
زینب
سلام..به طور قطع میتونم اینو بگم که بهترین کتابی بود که تااین سن خوندم..من هم در حین مطالعه مدام به این فکر میکردم که اگه ما بودیم جزء کدوم دسته میشدیم؟؟
این کتاب منحصر به زمان امام حسین نمیشه این داستان و اتفاقات رو با زمان حال و امام زمان خودمون تطبیق بدیم..الان ما جزء کدوم دسته ایم؟؟
23 آبان 1394
زینب
سلام..به طور قطع میتونم اینو بگم که بهترین کتابی بود که تااین سن خوندم..من هم در حین مطالعه مدام به این فکر میکردم که اگه ما بودیم جزء کدوم دسته میشدیم؟؟
این کتاب منحصر به زمان امام حسین نمیشه این داستان و اتفاقات رو با زمان حال و امام زمان خودمون تطبیق بدیم..الان ما جزء کدوم دسته ایم؟؟
23 آبان 1394
علیرضا
معرفی این کتاب بسیار خوب را در وبلاگ هیات طفلان مسلم (ع) شهرستان بشرویه قرار دادم تا ما هم در نشر آن سهیم باشیم. teflanemoslem.tebyan.net
18 آبان 1394
علیرضا
کتاب بسیار جالبی بود که من خودم را داخل داستان می دیدم و فکر می کردم اگر در آن زمان می بودم به راستی در چه صفی قرار می گرفتم مثل عمربن حجاج که چقدر جهت حمایت امام حسین زحمت کشید ولی در آخر به علت هواپرستی از اردوگاه حسینی خارج شد ولی عبدالله بن عمیر و ربیع با وجود تشکیک آخر راه درست را پیدا کردند.من این کتاب را طی چهار روز خواندم وانگار بامجموعه آدم های آن زندگی کردم.بسیار جالب بود.از زحمات آقای صادق کرمیار بسیار تشکر می کنم .
18 آبان 1394
بهنام
این کتاب حرف نداره حتما بخونیدش
اینقدر جذاب بود که سه روز جز خوندن این کتاب کار دیگه ای نکردم
15 آبان 1394
سارا
این کتاب رو به پیشنهاد دوست همسرم اقا حسام دارم میخونم....
انقدر جذاب و فصیحه که دلم نمیخواد بزارمش زمین...
الان فصل چهارم هستم...
اونقدر جذاب بود که گفتم یه جستجویی در موردش در اینترنت انجام بدم...
از نویسنده ممنونم و بهشون تبریک میگم.
10 آبان 1394