فاصلۀزمانی بین انتشار نقّادیِ عقل محض در سال 1781 و انتشار مفهوم اضطراب کیِرکگور در 1844 همان سالی که مارکس دست نوشته های فلسفی-اقتصادی خود را نوشت فقط شصت و سه سالاست.
کوتاه تر از آن، فاصلۀ زمانی از انتشار نقّادیِ عقل محض است تا گام نهاییِ هگل در بسط فلسفۀ خود: تأسیس منطق متعالیه به مثابۀ اصل بنیادیِ نظام.
این مهم در سال 1804 بود؛ همان سال وفات کانت. آن چه دربارﮤ این دورﮤ بسیارکوتاهْ حیرت آور است، این که درون آن، کلِّ نشو و نموِّ فلسفی از کانت تا فیشته و شلینگ و تا هگل واقع شد. این نشو و نموِّ منحصربه فرد که مقارن سال های پایانیِ عمر کانت منکشف می شد، هم به تفسیرشدن فرامی خوانَد، هم در برابر هر تفسیری مقاومت می کند.
این درس ها مشتمل بر درآمدی بر مشکلات تفسیری این دوۀ فلسفی، و پنج بخش در شرح آن است. اوّلین بخش، مراتب ساختار نظام مند فلسفۀ کانت را لحاظ می کند. در دوّمین، نخستین منتقدان کانت بحث شده اند که احتجاجات آن ها — به ویژه نقدهای کارل لِئونْهارد راینهُلد — به تکوین آموزﮤ علم فیشته منجر شد.
در سومین بخش، دوتا از ویراست های متعدّد آموزﮤ علم مدّ نظر قرار گرفته اند. در چهارمین، به مباحث دوستان هگل جوان ، خصوصاً هُلدِرلین، علیه نظامهای کانت و فیشته، و به فراشدی پرداخته شده است که منجر به صورت بندیِ نظام هگل شد. سرانجام، در پنجمین بخش، تفسیری از مراتب ساختار اساسیِ منطق هگل طرح شده است