«سیاوش» پسر بچه ای است که پدرش شهید شده و مادرش هر روز ـ زمانی که برای کار بیرون می رود ـ در خانه را قفل می کند. یک روز که سیاوش از تنهایی به ستوه آمده بود از درون کمد، نامه های پدربزرگ به مادرش را پیدا می کند. نامه ها مربوط به دوران جبهه رفتن پدر و شهادت او بود. با پیدا کردن آدرس پدربزرگ، سیاوش شروع به نوشتن نامه برای او می کند و هر روز از دلتنگی ها، کار ها و اشتباهاتی که بعضی اوقات در آن روز انجام داده می نویسد و از حال مادر بزرگ نیز می پرسد و منتظر جواب نامه از سوی پدربزرگ می شود.