سه راه سیروس را که بروی پایین می رسی به میدان مولوی، میدان را که رد کنی، رسیدی به راسته پارچه فروش ها. به هر دکان که برسی و صاحبش سی و اندی سال آنجا خاک خورده باشد اگه ازش بپرسی که قضیه خوشگل موشرابی چیست، اول خنده ای بهت تحویل می دهد و می گوید چیزی نبود جز خاطره ای خوش با هدفی بزرگ. و این گونه دست به سرت می کند. البته این پیچاندن ها مربوط به سه ماه پیش می شود و الان قضیه فرق کرده است.
اما اگر در مخیله خود از چند و چون آشنایی من با خوشگل موشرابی می پرسید، باید بگم که قصه آشنایی من برمی گردد به روزی که....