این اثر داستان جوانی را در کوران جنگ تحمیلی روایت می کند که در پی حوادثی مجبور به زندگی در خاک عراق شده و موفق می شود که خود را 45 روز در خاک این کشور زنده نگاه دارد.
نویسنده تلاش دارد تا در این اثر با استفاده از نثری روان و همچنین تغییر زاویه دید، روایتی شیرین از روزهای جنگ ارائه دهد. از سوی دیگر، موضوع کتاب معینی نیز به نوبه خود تازه است و نویسنده توانسته با استفاده از پتانسیل های موجود از جنگ تحمیلی، روایتی جدید از گوشه ای از تاریخ ارائه دهد.
معینی کتاب را «به آنان که با موج انفجار هر گلوله چنان رعشه دویده بر روانشان که با خردترین صدایی دست ها را به پهنای گوش ها می گیرند و کپ می کنند روی زمین بی خیال انگشت هایی که دراز شده به سویشان و حکم جنون برایشان صادر می کند»، تقدیم کرده است.