شریعتی که بود؟ چه می گفت و چه کرد؟ سؤالاتی است که پاسخ آن بسیار سخت است .بی شک شریعتی از پیچیده ترین موضوعات تاریخ انقلاب اسلامی است که قضاوت در مورد آن بسیار مشکل است و این مشکل ریشه در پیچیدگی شخصیت شریعتی دارد. شریعتی روح عصیان گر نسلی بود که از بودها خسته و به دنبال بایدهامی گشت ؛ نسلی که از ماتریالیسم بریده شده بود و به دنبال متافیزیکی می گشت که روحش را آرام کند؛ نسلی که مارکسیسم را در حزب توده و گروه های چپ گرا تجربه کرده بود و از همه ناامید به دنبال اسلامی می گشت که انقلابی بودن خود را هم حفظ کند؛ نسلی که از لیبرالیسم و غرب سخت سرخورده شده بود و از سنت سخت وحشت داشت و به دنبال اسلامی نو می گشت تا هم پاسخی به ندای درونش باشد و هم به نیازبرونش . شخصیت ، گفتار و اعمال شریعتی مجموعه ای از اضداد بود که اگر کنهش وارسی نشود، هم می شود او را متجدد غرب گرا دانست و هم مسلمان سنت گرایش خواند، هم می شود در اثبات سنی بودنش دلیل آورد و هم در تعصب شیعی اش استدلال کرد.درکلامش ده ها دلیل بر ضدیتش با روحانیت یافت می شد و ده ها دلیل به هواداریش ازروحانیت و... به همین خاطر بود که آیت الله بهشتی وی را «یک جستجوگر در مسیر شدن »می دانست . او دکتر را چنین توصیف می کرد: «دکتر از دید من ، از اندیشه های آمیخته به مکتب های اروپایی و نو، یا عرفان ایران زمین و هند یا آمیزه های دیگر همواره به سوی شناخت اسلام زنده ی سازنده ی پیش برنده ی خالص تر حرکت می کرد» و به عبارتی دیگر «دکتر همواره رو به اصالت اسلامی پیش می رفت .» مجموعه ی تحولات شخصیتی و فکری شریعتی قضاوت در مورد وی را بسیارسخت می کند و واکاویی همه جانبه را در خانواده ، شخصیت ، زندگی و آثار او می طلبد؛با این حال به این بهانه نمی شود از نقش شریعتی در انقلاب اسلامی سخن نگفت . برای نزدیک تر شدن به شناخت شریعتی چند موضوع که شایسته ی طرح است در این کتاب ، مورد بحث قرار گیرد.