نویسنده این کتاب معتقد است در متون درسی اقتصادی از توضیحات قانع کننده درباره رکود و هراس اثری نیست. اساسا در علم اقتصاد چنین فرض می شود که مردم عقاید خود را براساس ارزیابی عینی از واقعیت ها شکل می دهند: فرض بر این است که خود فرایند مبادله یا تعامل اجتماعی بر ما تاثیر نمی گذارد. اما تجربه اریک لونرگن در زمینه روان شناسی انسان با این فرض فرق دارد و او عقل را موهبتی می داند که ما از آن برخورداریم و توان روشنی بخشی دارد، اما غالبا از آن غافلیم و به زحمت آن را به کار می بریم.
علم اقتصاد توصیف محدودی از کارکردهای پول به دست می دهد: گنجینه ثروت، واحد محاسبه و واسطه مبادله. عبارت «واسطه مبادله» این مساله را که که چرا اساسا به پول اهمیت می دهیم به طرز عجیبی دست کم می گیرد. ما برای رفع نیازهای مان و تامین زندگی خود و خانواده مان مبادله می کنیم. برای همین است که بیشتر مردم دنیا فکرشان متوجه پول است. این همان کارکرد اصلی پول است که ارسطو آن را ضروری می نامد. این کارکرد غرض اصلی پول را توضیح می دهد اما کار دیگری نمی کند.
کتاب «پول» ۵ فصل اصلی دارد که عبارت اند از: وابستگی متقابل ۱، زمان و پول، اندازه گیری، افسون پول، وابستگی متقابل۲.
وابستگی متقابل شاید مهم ترین ویژگی پول باشد. پول بی ارزش است مگر آن که دیگران آن را به رسمیت بشناسند و بپذیرند. پول یک قرارداد اجتماعی است، شاید مهم ترین قرارداد اجتماعی خاص جوامع امروزی. تقسیم کار و نظام های مالی و تجارت همگی به پول وابسته است. این ها با تاثیرات خود بر بهره وری مان، ما را از کمبودها می رهانند. در سرتاسر تحول سازمان اجتماعی، از قبایل خانواده محور شکارچی - گردآورنده غذا تا دموکراسی های بازار امروزی، مراقبت از دیگران نیازمند مازاد منابع بوده است: نوعی پس انداز.
از جمله سوالاتی که این کتاب در پی پاسخ آن هاست می توان به این نکته اشاره کرد که پول و بانکداری و اسناد مالی چگونه ممکن است ثَبات اجتماعی را به خطر بیندازد؟ پول به رغم نقش محوری اش در زندگی و جوامع، بسیار اندک شناخته شده است. بسیاری از نگرش ها و باورهای ما درباره وام و پس انداز و بازارهای مالی وضعی چندان بهتر از پیش داوری ها یا ارزش داوری های آشفته که به دلایلی صدها سال دوام آورده اند، ندارد.