loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

قهرمانان انقلاب 9: تک درختی در کویر (روایتی داستانی از زندگی آیت الله سید محمود طالقانی)

ناشر سوره مهر

نویسنده زهرا حیدری

ویراستار محمدمهدی عقابی

سال نشر : 1388

تعداد صفحات : 136

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 6166 10003022
10,000 9,500 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

مردم تهران، هیچگاه تاریخی ترین تشییع جنازه یکی از عالمان دینی خود پس از بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره) را فراموش نمی کنند. آن روز، تمام راه های منتهی به بهشت زهرا مسدود بود و آئین تشییع پیکر آیت الله طالقانی، با وجود به درازا کشیدن از ساعت 10 صبح تا 4 عصر، انجام نشد و به روز بعد موکول شد. این بدرقه باشکوه از محبوبیت مردی خبر می دهد که زهرا حیدری در نهمین کتاب از مجموعه «قهرمانان کربلا»، زندگی نورانی، خدمات انقلابی و سوابق مبارزاتی او را به عرصه داستان آورده است. شخصیت اصلی این کتاب، نوجوانی است که در تهران زندگی می کند. دایی او، فیلمنامه نویس و از اهالی سینماست. دایی بهروز تصمیم دارد به کمک یک کارگردان و تهیه کننده، فیلمی مستند ـ داستانی بسازد و کارگردان در مواجهه با خواهرزاده بهروز، متوجه می شود که می تواند از او در نقش کودکی های آیت الله طالقانی استفاده کند. همین ماجرا باعث می شود که قهرمان داستان با قهرمانی بزرگ و نامدار از عرصه های مبارزاتی انقلاب آشنا شود و پا به پای گروه تحقیق، زندگی پر نشیب و فراز سیدمحمود طالقانی را واگو کند. به گونه ای که ما از منش، سیر و سلوک، شیوه مبارزاتی، دوستی و پیوستگی با امام امت، نحوه و روش هدایت مردم در مسجد، شرکت او در انتخابات خبرگان، برپایی نخستین نماز جمعه تهران در سال 58 و درگذشت آیت الله باخبر شویم. این کتاب، حتی دلایل شهرت آیت الله طالقانی به القابی چون «ابوذر زمان» و «پدر امت» را در قامت داستان آورده و نویسنده تلاش می کند تا با تغییر مداوم قالب از داستان به فیلمنامه و برعکس، حس همذات پنداری بین مخاطب و راوی داستان به وجود آورد. زهرا حیدری برای نگارش این اثر از دست کم 13 منبع گوناگون اعم از کتاب های حوزه تاریخ انقلاب و پژوهش های انجام شده در فضای مجازی بهره برده است.

ابوالحسن ـ پسر سیدمحمود ـ می گوید: «زندان برای پدر مثل کاروانسرای دو در شده بود؛ از دری وارد و از دری خارج می شد. بی خود نبود که همیشه به مزاح می گفت که من یک دست رختخواب آماده برای زندان دارم.
هر وقت او را به زندان می بردند، برای آن که سایر زندانیان همرزمش متوجه ورودش بشوند، هنگام عبور از راهروها یا از کنار سلول ها، بلند بلند می گفت: «یا الله... ما آمدیم.فصل 10 ـ صفحه 102
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما