●دسته بندی: رمان و داستان کوتاه
●ناشر: مهرک با ادب
●نویسنده: ابراهیم حسن بیگی
●سال نشر: 1397
●تعداد صفحات: 224
«الیاس نمی دانست گرفتار عشق نافرجامی شده است. فکر می کرد او هم می تواند مثل برادرش، یوسف ـ که وقتی دل در گروِ نورجمال بست موضوع را به پدرش گفت و مجلس خواستگاری و بعد نامزدی و تاریخ ازدواج تعیین شد ـ به همین راحتی با صفورا ازدواج کند و قال قضیه را بکند. فوقش تاریخ عروسی را می گذاشتند برای چند سال دیگر که درسش تمام می شد و می رفت سر کار. درست مثل برادرش، یوسف، که حالا بیست و دو ساله بود و توی درمانگاهی در شهر کار می کرد. و اگر نبود این فکرهای بچه گانه، الیاس دق میکرد.الیاس اما آن روزها دق نکرد تا شبِ عروسی برادرش، یوسف، که زمان و زمین زیرورو شد و جای عشق صفورا را نفرتی زودهنگام و بزرگ از هرچه خان و خانزاده بود پُر کرد ...».