چالمز در کتاب «علم و تولید آن» رویکردی معتدل دارد؛ نه در بند پوزیتیویسم است و نه علم را صرفا برساخته اجتماعی می داند. او علم را هم حائز وجوه آفاقی می بیند و هم انفسی و در خصوص علم، از درافتادن در ورطه آفاقی نگری صرف و انفسی نگری صرف می پرهیزد. تاملات او در خصوص آزمایش که تحت تاثیر علم شناسی بسکر قرار دارد، نقش اساسی در راهبرد میانه او ایفا می کند. چالمز این کتاب را چهارده سال پس از چیستی علم نگاشته است. او در «علم و تولید آن» مروری هوشمندانه بر آرای دیگر علم شاسان دارد، با وجود این هر جا که نظریه علم شناختی او ایجاب می کند، با رویکردی انتقادی به آن ها می تازد و در ادامه آجری بر نظریه علم خود می نهد و آن را می سازد. همین مساهمت جانانه چالمز باعث می شود خوانندۀ «علم و تولید آن»، احساس کند که نسبت به چیستی علم که بیشتر فصول آن نقل آرای دیگر علم شناسان است، با اثری اصیل تر و هیجان انگیز تر مواجه است.