این رمان داستان درخت آلبالوی پرباری را روایت می کند که در حیاط یک خانه قدیمی سال های طولانی زندگی می کند. صاحب های این خانه نسل هاست که هر سال با میوه های این درخت نذری می دهند و آلبالو ها هر سال شاهد ماجراهای جدیدی هستند.
گزیده کتاب
«فرنگیس خانم، سال ها بود که نذر آلبالو پلو داشت. آن سال هم همچنین که آلبالوها رسیدند و گوشتی و آبدار شدند، تلفن کرد به بچه ها و عروس ها و دامادها که وقت نذر آلبالو پلو رسیده جمع شوید....صد، صد و پنجاه تا آلبالو مانده بودند روی درخت که همین جور بر وبر توی حیاط را نگاه می کردند...»