کتاب آخرین نشان مردی، وقایع و موقعیت های طنز آمیز دوره دانشجویی با زبان فارسی معیار و قلم طنز آمیز مهرداد صدقی به رشته تحریر درآمده که برای افرادی که دوره دانشجویی را تجربه کرده اند، یادآور خاطرات و برای افرادی که ذهنیتی از فضای دانشجویی ندارند می تواند جذاب باشد. کتاب آخرین نشان مردی به قلم مهرداد صدقی، در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
کتاب طنز آخرین نشان مردی، مجموعه داستان هایی است که با شخصیت های ثابت و رویداد های متنوع، طنزآمیز خلق شده است. همچنین در نگارش تمام بخش های این اثر نویسنده مهرداد صدقی سعی کرده است، احساس آرامش و حس خوب زندگی را به مخاطبان انتقال بدهد که با اتمام این کتاب در مخاطب همراه با لبخند، یک آرامش روحی و ذهنی ایجاد شود.
گزیده کتاب
شب مامان می خواهد آشپزی ببیند اما بابا که جو ادامه تحصیل او را گرفته، می گوید: بزنم شبکه 4 الان اخبار انگلیسی داره. مامان به احترام قبولی بابا در دانشگاه چیزی نمی گوید. بابا بالاخره یک کانالی که اخبار انگلیسی دارد پیدا می کند. کمی نگاه می کند و وقتی متوجه نمی شود، کانال را عوض می کند. مامان که می داند بابا از اخبار چیزی سر در نیاورده، می گوید: حالا اخبار چی می گفت؟ بابا هم می گوید: یه چیزایی گفت ولی گفت بین خودمون باشه. مامان به شوخی می گوید: خب همینو چجوری گفت؟ بابا هم می گوید: یه چای مخصوص بیاری می گم. مامان می رود چای بیاورد و بابا برای تشکر با صدای بلند متنی از روی گوشی اش می خواند: عزیزم فکر نکن من در موفقیتم نقش تو رو فراموش می کنم. ببین اینجا نوشته اکثر مردان موفقیت خود را مدیون همسر اولشون هستن و.... خود بابا دیگر ادامه جمله را نمی خواند و انگار تازه متوجه منظور آن جمله شده. مامان در حالی که برایش با مهربانی چای می آورد، می گوید: «ولی اکثر زن ها چون عدم موفقیتشون رو مدیون همسر اولشون هستن دیگه همون براشون بسه و بی خیال دومی می شن.» بابا برای اینکه دل مامان را به دست بیاورد یک حرکت منشوری با گونه او انجام می دهد و می گوید: خداییش هیچی همین چای حاج خانوم عزیز خودم نمی شه. چای بوفه دانشگاه که اصلا نمی چسبه. - حالا یک بار برو دانشگاه چای بخور بعد بگو. من کارهای پایان نامه ام را کنار گذاشته ام و دارم کارهای ثبت نام و انتخاب واحد بابا را انجام می دهم. بابا می گوید: حامد ببین ورزش چندشنبه هاس؟ برای بابا راجع به واحدهایی که انتخاب کرده بیشتر توضیح می دهم. بابا که انگار خیلی تحت تأثیر اسم واحدها قرار گرفته، کمی سرش را می خاراند و می گوید: اوه اوه حاج خانوم جان یه چایی مخصوص دیگه بیار که درسا خیلی سنگینه.