loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

اسم تو مصطفاست: زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده

به روایت سمیه ابراهیم پور (همسر شهید)

4 (6)

ناشر روایت فتح

نویسنده راضیه تجار

راوی کتاب سمیه ابراهیم پور

سال نشر : 1402

تعداد صفحات : 272

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 65431 10003022
90,000 81,000 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

کتاب اسم تو مصطفاست: زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده، به روایت سمیه ابراهیم پور (همسر شهید) است. این کتاب نوشته راضیه تجار است و در انتشارات روایت فتح منتشر شده است.

روایت داستان زندگی افراد به ظاهر کم نام و نشان مانند گشت و گذار در لابلای فرش های دست بافت قدیمی پستوی خانه مادربزرگ است. هر یک که به چشم می آید زیبایی خاصی را نمایان می کند که لحظه ای سکوت و حیرت را به همراه دارد. سکوتی شگفت انگیز. تجربه ای خاص و دلنشین.

کتاب حاضر روایتی است داستانی از زندگی پهلوان شهید مصفی صدرزاده، به روایت همسر ایشان خانم سمیه ابراهیم پور.
مصطفی صدرزاده، شهید مدافع حرم، در تاریخ 1 آبان سال 1394 در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.

اینجا بر لبهٔ سنگ سرد نشسته‌ام و زیر چادر، تیک‌تیک می‌لرزم. آن گل آفتابی که در چشمان تو افتاده، یک ذره هم گرما به تن من نمی‌بخشد. انگار با موذی‌گری می‌خواهد دو خط ابروی تو را به هم نزدیک‌تر کند و دل مرا بیشتر بلرزاند. می‌دانی که همیشه در برابر اخمت پای دلم لرزیده. تا اینجا پای پیاده آمدم.
از خانه‌مان تا بهشت رضوان شهریار ده دقیقه راه است، اما برای همین مسافت کوتاه هم رو به باد ایستادم و داد زدم: «آقامصطفی!» نه یک بار که سه بار. دیدم که از میان باد آمدی، با چشم‌هایی سرخ و موهایی آشفته. با همان پیراهنی که جای‌جایش لکه‌های خون بود و شلوار سبز لجنی شش‌جیبه. آمدی و گفتی: «جانم سمیه!»
گفتم: «مگه نه اینکه هروقت می‌خواستم جایی برم، همراهی‌م می‌کردی؟ حالا می‌خوام بیام سر مزارت، با من بیا!» شانه‌به‌شانه‌ام آمدی.
به مامان که گفتم فاطمه و محمدعلی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان و برگردم، با نگرانی پرسید: «تنها؟!»
ـ چرا فکر می‌کنی تنها؟
ـ پس با کی؟
ـ آقامصطفی!
پلک چپش پرید: «بسم الله الرحمن الرحیم.» چشم‌هایش پر از اشک شد. زیر لب دعایی خواند و به‌سمتم فوت کرد. لابد خیال کرد مُخَم تاب برداشته...
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
نظرات

حامد معیری

خاطرات کتاب به شکل جالب و شیرین و کوتاه بیان شده که خواننده رو به مطالعه ادامه کتاب ترغیب می کنه. و باعث میشه خواننده از مطالعه لذت ببره و خسته نشه

9 اردیبهشت 1400

علی اصغر مهدی پور

کتاب خیلی خوبیه

8 خرداد 1399

انسیه خسروپسند

این کتاب عالیه

8 دی 1398

احمد

فوق العاده اس این کتاب

12 آبان 1398

محمدصالح فراهانی

سلام بر مصطفی صدر زاده فرمانروای قلبها کتاب عالی!!!

24 تیر 1398

شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما