اینجا درونِ این مهِ واژگانِ ناآشنا، احساسی از زیروزبر شدن های اساسی جاری است. دیدنِ جهان همچون گدازه ای از احتمالات چیزی است که نوشته های دلوز و گواتاری را برای معماران جذاب می کند؛ معمارانی که خود را در این موقعیت می بینند که باید برای بناها شکلی پیشنهاد کنند. شرطِ یافتنِ شکل بی شکل بودن است، به تعلیق درآوردن اوضاعِ شکل داشتن، تا امکانی نو پدیدآمدنی باشد. دلوز و گواتاری می توانند کمکمان کنند که از عقلِ متعارف در امان بمانیم و بر جاروی جادوان سوار شویم، تا بتوانیم جهان را به شکل عناصری شکل نیافته ببینیم که بر اثر نیروهایی بی نام رفتار می کند. شاید وارد شدن به این عالمِ مَجاز ما را در موضعی قرار دهد که بتوانیم چیزی را که پیش تر نبوده به وجود آوریم.