معرفی کتاب
کتاب فرار شاهانه یکی از کتابهای مجموعه روزهای انقلاب به روایت فرار شاه 26 دی 1357 برای گروه سنی نوجوانان می پردازد.
مرادی از شب قبل متوجه رفت و آمد های زیاد به کاخ سلطنتی شده بود. کامبیز، پسر ابوالفتح آتابای آمد و همه خدمه کاخ را صدا زد. همه به صف شدند. محمدرضا و فرح ، لباس سفر بر تن از راه رسیدند.
محمدرضا گفت : ما داریم می رویم !
یکهو همه به گریه افتادند. مردای نفهمید این گریه ها از خوشحالی است یا ناراحتی. مردای که جوگیر شده بود ، دوید جلو و محمدرضا را در آغوش گرفت.
در همین لحظه صدای محمدرضا را شنید که می گفت : «رهایم کن ، پسر .چرا پاهایم را گرفته ای .رها کن !»
مرادی کم مانده بود پقی زیر خنده بزند. ممد گالیور با آن لنگ و قدر دراز دیلاق ، جفت پاهای محمدرضا را گرفته بود و زار می زد. اشک و آب دهان و دماغش به پاچه ی شلوار محمدرضا چسبیده بود. ممد گالیور، گریه کنان با صدای بلند گفت: اعلی حضرت جانم، قربونت برم ... من نمی گذارم شما بروید. ما یتیم می شویم !
محمدرضا گفت : ما داریم می رویم !
یکهو همه به گریه افتادند. مردای نفهمید این گریه ها از خوشحالی است یا ناراحتی. مردای که جوگیر شده بود ، دوید جلو و محمدرضا را در آغوش گرفت.
در همین لحظه صدای محمدرضا را شنید که می گفت : «رهایم کن ، پسر .چرا پاهایم را گرفته ای .رها کن !»
مرادی کم مانده بود پقی زیر خنده بزند. ممد گالیور با آن لنگ و قدر دراز دیلاق ، جفت پاهای محمدرضا را گرفته بود و زار می زد. اشک و آب دهان و دماغش به پاچه ی شلوار محمدرضا چسبیده بود. ممد گالیور، گریه کنان با صدای بلند گفت: اعلی حضرت جانم، قربونت برم ... من نمی گذارم شما بروید. ما یتیم می شویم !
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1393
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1393
-
شمارگان2500
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات77
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن92
-
ISBN - شابک978-600-017-585-2
-
تاریخ ثبت اطلاعاتدوشنبه 21 خرداد 1397
-
شناسه66319
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط