کتاب برای گروه سنی نوجوان تهیه شده است که داستان مقاومت 45 روزه مردم خرمشهر را روایت می کند.
گزیده کتاب
چهارمین ماهی هنوز نکش به قلاب بود و توی دست هایم پل پل می زد. چه زوری داشت لاکردار ! گفتم : چه خبرته .خیال میکنی نهنگی؟یا کوسه قلاب از لبش گرفتم انداختمش کف بلم که خیس و نم دار بود جهارمین ماهی شلپ و شلپ خودش را به کف بلم می کوبید و می مالید و نمی خواست وا بدهد. خیلی زبل بود لاکردار . نخ و قلاب را جمع کردم . زل زدم بهش و گفتم : آخرش چی ؟ از تک و تا می افتی و جون می دی .مثل اون سه تای دیگه.پس کپه ی مرکته بذار و آروم بگیر که هیچ حوصله ندارم امروز