●دسته بندی: فرهنگ و ارتباطات
●ناشر: دیدمان
●نویسنده: جمعی از نویسندگان
●با همکاری: اندیشکده برهان
●سال نشر: 1399
●تعداد صفحات: 107
معمولاً هر وقت از توسعه و پیشرفت در هر جامعهای سخن به میان میآید، آنچه به ذهن متبادر میگردد توسعه در بخشهای عمرانی و سیاسی و اقتصادی است و معمولاً مقولهی فرهنگ مورد غفلت قرار میگیرد و به رابطهی فرهنگ با اجزای دیگر توسعه توجهی نمیشود. در حالیکه از مهمترین مسائل زیربنایی برای طرح و اجرای برنامه و سندی کلان و بنیادین برای پیشرفت، فرهنگ و مسائل فرهنگی است. باتوجه به این مهم و اینکه انقلاب اسلامی مردم ایران، انقلابی مبتنی بر ارزشهای دینی و فرهنگی بوده است، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بویژه در سالهای پس از جنگ تحمیلی، ضرورت توجه به برنامه ریزی و ارائه سیاستگذاریهای بنیادین و کلان برای پیشرفت کشور و مبتنی بر مبانی فرهنگی و ارزشی بیش از پیش احساس شد. همچنین رویارویی فرهنگ ایرانی اسلامی با فرهنگ متجدد غرب، تضادهای زیادی را در فرهنگ عمومی کشور به وجود آورد و مخاطرات بسیاری را برای اصول زیربنایی این فرهنگ برخاسته از آموزههای دینی و سنتی ایجاد نمود. توجه و تذکرات مداوم مقام معظم رهبری به موضوع تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی ناشی از حملهی فرهنگ غربی به فرهنگ اسلامی همواره از باب اهمیت این موضوع و تهدیداتی بوده است که این هجمه، انقلاب و ارزشهای فرهنگی بنیادین آن را هدف قرار دادهاند. این در حالیست که علیرغم این اهمیت و توجه به این مسائل و اینکه رابطهی فرهنگ و سیاست در جوامع مختلف و دولتها حتی لیبرالترین آنها، امری واضح و پذیرفته شده بوده و همهی به آن اهتمام و توجه دارند و در راستای تغییر و تحولاتِ مطلوب سیاسی و اقتصادی خود، خویش را بینیاز از توجه به فرهنگ و واگذاری آن به خواست مردم ندانسته و سیاستگذاری فرهنگی در جهت آنچه مطلوب پنداشته میشود، جزئی ضروری از برنامهریزیهای اجتماعی این جوامع محسوب میشود، در برهههایی از دورههای مدیریت کلان انقلاب اسلامی، نه تنها نظام اجرایی و برنامه ریزان کشور به دنبال کشف و طرح نظریهای برمبنای توسعه و پیشرفت پایدار با محوریت فرهنگ دینی و ارائه خط مشیهای اساسی در جهت مهندسی فرهنگی کشور نبودهاند، بلکه اهتمامی در جهت هماهنگی دو ساحت سیاست و فرهنگ نداشته و رویکرد مناسبی اتخاذ نکردهاند؛ آنگونه که حتی میتوان مدعی شد با فاصلهگیری از سیاست فرهنگی مطلوب و اتخاذ رویکردهای غیر دینی و یا سکولار، به فرهنگ جامعه آسیب جدی وارد نمودهاند. جریانهای سکولار قبل و بعد انقلاب اسلامی در لوای تبلیغاتی چون دین دولتی و حکومتی شدن دین، در صدد تفکیک دین از دولت بودهاند و نقش دولت در توسعهی دین را به نقد کشیدهاند و از طرف دیگر، چون دین مبنای مشروعیت حکومت و سیاست را فراهم میآورده است، به دنبال تفسیر دین بهگونهای برآمدهاند که این شأن را از آن سلب کنند و تجربهی تاریخی غرب در سکولاریزاسیون سیاست را در برنامهی کاری خود بگنجانند. چنانکه در شعارهای برخی از نظریهپردازان سیاسی و طیف خاصی از سیاستمداران شاهد بیان این دیدگاه هستیم: «واگذاری امور فرهنگی جامعه به مردم و شانه خالی کردن دولت از مسئولیت خود در حوزهی فرهنگ.» این دیدگاه در حقیقت قائل بودن به نوعی «ولنگاری» در عرصه مدیریت فرهنگی و عدم مدیریت آن است. بانظر داشت این مبانی، ضروری است که گفتمان انقلاب اسلامی به مدیریت فرهنگی در جهت ارزشها و اصول همواره تاکید داشته و آن را در مدیریت و سیاستگذاری فرهنگی خود در همه سطوح، عملیاتی نماید. چنانکه مقام معظم رهبری نیز همواره به این موضوع مهم توجه داشته و بعد از اینکه در سال 1383، شورای عالی انقلاب فرهنگی را مسئول طراحی مهندسی فرهنگی دانستند، در شهریور سال 1386، خطاب به هیئت دولت، بحث مظلومیت فرهنگ را طرح نمودند و نیز در رابطه با تدوین اسناد کلانی چون سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و سند چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران، خواستار توجه جدی به موضوع مدیریت و سیاستگذاری فرهنگی کشور با محوریت حفظ «مبانی انقلاب اسلامی و مبانی استقلال کشور، امام (ره) و مسائلی مانند اینها» شدهاند. ازاینرو و با توجه به تأکیدات مقام معظم رهبری و اصول و مبانی فرهنگی انقلاب اسلامی و نیز نظرداشت شرایط جدید جهان امروز در تهاجم فرهنگی و پیچیدگی ارتباطات رسانهای، ضروری است که دولتها و دستگاههای اجرایی و برنامه ریزی کشور، به امر سیاستگذاری، برنامه ریزی و مدیریت فرهنگی کشور اهتمام جدی داشته و به پرورش افراد جامعه به عنوان یک تولیدگر فرهنگی-ارتباطی و نه صرفاً مصرفگران فرهنگی توجه نمایند