اندیشیدن در کنار اموری چون زبان، ابزارسازی، نهاد سازی و راست قامتی از ممیّزات انسان است؛ از این رو اندیشه، انسان را به «حیوان ناطق» ارتقا می دهد: «ای برادر تو همه اندیشه ای، مابقی خود استخوان و ریشه ای».
اما همین اندیشیدن، برای آن که نافذ و اثرگذار باشد، ویژگی هایی را می طلبد که از آن جمله داشتن روش اندیشیدن است. روش اندیشیدن گرچه جزیی از اندیشه است، اما به آن جهت می دهد و آن را پُرمایه و فربه می سازد. اندیشه بی روش، فاقد پویایی، کارایی و خلاقیت است. از این رو در سنت اندیشیدن، فقط اندیشه های روشمند، فرهنگ آور و تمدن ساز بوده اند.
کتاب حاضر، وجهی از روش اندیشیدن را منعکس می کند که البته محدودیت ها و مزایای خاص خود را دارد. در این جا، موضوعِ روش در معنی متفاوتی از آنچه در «متدولوژی» مطرح است، به بحث گذاشته شده است؛ روشی که بتواند در سرگردانی و عدم اطمینان و خطاهای انسانی، یاری رسان انسان در انتخاب مسیر فهم باشد.