«موکب آمستردام»، خرده روایت هایی است از زائران دوردست سیدالشهدا؛ زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده ی امام حسین رهسپار شده اند. کتاب موکب آمستردام، نوشته بهزاد دانشگر است و در انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است.
زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و...، بلکه در قلب اروپا یافته اند، و دریافته اند که عشق حسین(ع) زمین و زمان و مکان نمی شناسد و چه بخواهی و چه نخواهی عالم گیر خواهد شد. فقط باید خود را به این دریای عظیم سپرد تا به ساحل آرامش رسید.
«موکب آمستردام» دومین گام و تلاش پس از کتاب موفق پادشاهان پیاده است که در کمتر از یک سال به چاپ پنجم رسید. بهزاد دانشگر، در این کتاب در تلاش است با به تصویر کشیدن عشق زائران امام حسین(ع)، روایتی از تلاش آنان برای فدا شدن در مسیر سیدالشهدا را برای مخاطبان تصویر کند.
«موکب آمستردام» تلاشی برای است برای بازنمایی خرده روایت هایی هرچند کوتاه و ناقص از عشق و ارادت کسانی که به هر نحوی در این آیین باشکوه حضور دارند؛ چه به شکل میهمان یا میزبان، چه از راه دور یا نزدیک. زائرانی که خود را گم کرده اند و تازه در کربلا، خود را می یابند و آن جاست که درک می کنند این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست...
گزیده کتاب
سال قبل و هنگامی که در حال شنیدن روایتهای پادشاهان پیاده بودیم به گروهی برخوردیم که از اروپا آمده بودند. گروهی شامل هزار زائر زن و مرد با ملیتهای مختلف که با سختیها و مشکلات اما درعینحال شیرین، خودشان را رسانده بودند به اجتماع زائران اربعین. در فرصت کوتاهی که داشتیم چند روایت کوتاه از بعضی مسافران این گروه شنیدیم و روایت کردیم؛ اما بهمرور فهمیدیم نسبت این گروه با اربعین فقط در همین چند روز خلاصه نشده و از اساس، مبنای تشکیل این گروه تلاش برای تبلیغ و معرفی زیارت اربعین است و خدمترسانی به مردم مشتاقی که به خاطر حضور در کشورهای اروپایی، با سختیهایی دوچندان مواجهند برای سفر به کربلا.
این شد که نیت کردیم کتاب امسال را فقط اختصاص دهیم به روایت مردان، زنان و مسئولان این گروه و شنیدن روایت فعالیتشان در دل بعضی از شهرهای اسلامستیز اروپایی؛ اما ازآنجاکه ارادهٔ الهی بالاتر و برتر از تمامی ارادههاست، امسال سفر این گروه با چالشهایی دهچندان مواجه شده بود و همین مسئله باعث شد برای گفتگو با اعضای گروه، با سختیهای زیادی مواجه شویم و نتوانیم آنگونه که بایدوشاید فعالیت اعضای جهادگرش را روایت کنیم و ناچار شدیم به همین روایتهای کوتاه بسنده کنیم.
درعوض برکت زیارت امسالمان شد اُنس و همنشینی با گروه دیگری از مردم فرهیخته و مظلوم جهان تشیّع که سالها در کنار ما زیستهاند و ما هیچگاه آنگونه که بایدوشاید برای شناخت آنها و حمایتشان اقدام نکردهایم. مردم مظلومی که از سر ناچاری به سرزمین امن ما پناه آورده بودند تا دمی را در آرامش و امنیت و در کنار برادران دینیشان زندگی کنند؛ ولی ما آنچنان بر آنان سخت گرفتیم که بسیاریشان مجبور شدند به کشورهایی پناهنده شوند که شاید گاهی اوقات دشمن مشترک هر دویمان بودند.
برخوردهایی که انگار زمان و مکان نداشت و حتی در کشور دیگری که همهمان میهمان بودیم و در ایام اربعین که همهٔ دوستداران اهلبیت پیامبر علیهم السلام با هم مهرباناند هم ادامه داشت؛ و چه صحنههای تلخی شاهد بودم در همین رخداد باشکوه اربعین از برخوردهای غیردوستانهٔ هموطنانمان با این برادران ایمانیمان.
در روزهایی که همهٔ ما شاهد میزبانی بیدریغ مردم عراق از تمامی شیعیان بودیم و از آنها تعریف میکنیم، یکی از موکبهای ایرانی، اعضای این گروه را باوجود خستگی زیاد و اینکه همهشان خانم بودند، نیمهشب از موکب بیرون کرد؛ به بهانهٔ اینکه گروه دیگری دارند از ایران میآیند و تا یکیدو ساعت دیگر میرسند و ما برایشان جا گرفتهایم؛ و چه بغضی کرد یکی از اعضای گروه که از هموطن ما شنیده بود اگر ایرانی بودند مشکلی نبود ولی افغانستانی راه ندهید.