فصل اول این کتاب «تشریح مسأله» نام گرفته و «به چیستی گفتمان آکادمیکی به نام جامعه شناسی»، «عمل جامعه شناختی و مهندسی اجتماعی»، «مسأله انقلاب و مهندسی اجتماعی» و «علم، تکنولوژی و مهندسی» پرداخته است.
فصل دوم کتاب این بخش را بیشتر توصیح می دهد و به مسائلی مثل آسیب های اجتماعی و انتظارات و چشمداشت ها می پردازد و دیدگاه های جامعه شناسانی همچون ترنر، رابرت دوتزلر، ملوین فین و آرون سیکورل را در مورد مباحث مورد نظر بررسی می کند.
فصل سوم این کتاب «انقلاب های مدرن و مهندسی اجتماعی» نام گرفته و در مقدمه فصل آمده است: «مهندسی اجتماعی، به معنای مجموعه فعالیت های سازمان یافته و طراحی شده در مقیاس وسیع اجتماعی که عمدتا توسط دولت ها برای هدایت یا تغییر شکل دادن ساختارهای یک جامعه انجام می شود، به دوران مدرن تعلق داشته و در واقع، دولت مدرن را پش فرض دارد.
فصل چهارم «مهندسی اجتماعی و انقلاب اسلامی ایران» است.
در بخشی از این فصل آمده است: «انقلاب اسلامی ایران نظیر روایت توکویلی از انقلاب فرانسه از آرمانی فراتر از دگرگونی صرف رژیم شاهنشاهی در ایران برخوردار بود و مانند همه جنیش های بزرگ مذهبی به تبلیغ و ترویج ایدئولوژی خویش برای کل بشریت دست یازید. این انقلاب سیستمی، وظیفه اصلی خویش را ملغی ساختن کل نظام موجود و بنا ساختن نظام آرمانی جدید به جای نظام قبلی می دانست.»
فصل آخر نیز نتیجه گیری مباحثی است که در این کتاب مطرح شده و جالب است که از ناکامی جامعه شناسی در مهندسی اجتماعی می گوید و نتیجه می گیرد: «با وجود همه شواهد و استدلال های مذکور باید به این پرسش مهم پرداخت که چرا جامعه شناسان، با علم به اینکه هرگاه دانش و آرای آنان توسط مدیران و سیاستگذاران برای حل مشکلات اجتماعی اعمال شده، موفقیت چشمگیری ببار نیاورده، باز هم تلاش می کنند که اسطوره سودمندی دانش و آرایشان را برای حل مشکلات اجتماعی بر پا نگاه دارند؟»