مستوری
سال نشر : 1401
تعداد صفحات : 370
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 69654
10003022
معرفی کتاب
رمان مستوری؛ درباره سرگشتگی یک پسر جوان و متمول است که به گذشته اش شک کرده و در جستجوی هویت واقعی خود برمی آید. در ادامه داستان، این شخصیت که سیامک نام دارد، با خانواده شهید مهدی زین الدین آشنا می شود و مسیر جستجوهایش تغییر می کند...در واقع ماجرای اصلی کتاب مستوری، با زندگی شهید زینالدین در هم تنیده شده است و تلفیق داستانهای موازی را در کتاب شاهد خواهید بود.هرچند که مضمون اصلی داستان با یک راز مواجه میشود اما در پایان رمان همه مسائل مشخص میشود و رازها رمزگشایی میشوند و خواننده را در برزخ نگه نمیدارد. موضوع این رمان سیاسی ـ اجتماعی است و در 14 فصل روایت گردیده است.
هرچند که داستان توسط یک راوی مرکزی بیان میشود اما گاهی مشاهدات مستقیم خودش را بیان میکند و گاهی در مقام دانای کل قرار میگیرد. مخاطب در فصل اول کتاب با شخصیتها و مسائلی آشنا میشود و برای او تعلیقهایی ایجاد میگردد که موجب جذابیت و سوق دادن مخاطب به خواندن ادامه داستان میشود.
صادق کرمیار در کتاب جدید خود از بین عشق و سرگشتگی پلی به عالم شهادت می زند و مخاطب را با زندگی شهید مهدی زین الدین آشنا می کند. شهید زین الدین از فرماندهان دوران دفاع مقدس و متولد سال 1338 است که در سال 63 در سردشت به شهادت رسید. او فرمانده لشگر 17 علی ابن ابی طالب (ع) و رزمندگان قم بود. کتاب مستوری نوشته صادق کرمیار، در انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است.
خانم… خانم!
فرزانه به گوشش اشاره کرد که یعنی نمی شنود. حمید بلندتر گفت: «می گویم با همین هلیکوپتر برمی گردی.»
-من هیچ وقت راهِ رفته را برنمی گردم.
حمید ناچار نشست و با غیظ به او نگاه کرد. چند لحظه بعد حمید کاغذ و خودکاری از جیب بیرون آورد و به طرف فرزانه گرفت. مشخصات کامل و آدرس خانه ات را بنویس!
فرزانه کاغذ و خودکار را گرفت و پرسید: «برای چی می خواهید؟»
+ لازم داریم.
فرزانه نشنید.
-برای چی؟
حمید فریاد زد: «برای اینکه بتوانیم جنازه ات را به خانواده ات تحویل بدهیم.»
فرزانه به گوشش اشاره کرد که یعنی نمی شنود. حمید بلندتر گفت: «می گویم با همین هلیکوپتر برمی گردی.»
-من هیچ وقت راهِ رفته را برنمی گردم.
حمید ناچار نشست و با غیظ به او نگاه کرد. چند لحظه بعد حمید کاغذ و خودکاری از جیب بیرون آورد و به طرف فرزانه گرفت. مشخصات کامل و آدرس خانه ات را بنویس!
فرزانه کاغذ و خودکار را گرفت و پرسید: «برای چی می خواهید؟»
+ لازم داریم.
فرزانه نشنید.
-برای چی؟
حمید فریاد زد: «برای اینکه بتوانیم جنازه ات را به خانواده ات تحویل بدهیم.»
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1401
-
چاپ جاری8
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات370
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن329
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 15 مهر 1397
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتچهارشنبه 12 مهر 1402
-
شناسه69654
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط