دختر کوچکی که در کردستان و در شهر سردشت زندگی می کردو من روی طاقچه خانه شان ،زمان تولدش را سه و بیست و هفت دقیقه ی صبح روز 30 شهریور ماه 1350 نشان دادم. با چرخش عقربه های من ،زلفا روز به روز بزرگتر میشد. پدر زلفا با من سروکار داشت و ساعت ساز بود .در هر خانه ای به مشکل میخوردم،پدر زلفامرا تعمیر و مشکلم را حل می کرد.زلفا نوع مچی مرا خیلی دوست داشت .پدرش قول داده بود تا مرا برایش تهیه کند .بلاخره این اتفاق افتاد…