راوی کتاب آقای «جهان آرا» از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران، لشکر 77 خراسان هستند که از سال 1358 وارد غائله ی کردستان شدند و بلافاصله وارد دفاع مقدس شدند و تا سال 1370 در مناطق عملیاتی جنوب حضور داشتند. کتاب حاوی اطلاعات بکر و دست اول از روزهای آغازین دفاع مقدس هست که خواننده را به شگفتی وا می دارد. خاطرات یک ارتش برای اولین بار هست که توسط دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری به چاپ می رسد.
گزیده کتاب
نادرنیا، از کرمانشاه به منطقه آمده، و آن شب که کماندوهای عراقی حمله کرده بودند، در بین شبیخون خورده ها بود. همان طور که ایستاده بودم و به مجروح عراقی چشم دوخته بودم، ناگهان او را دیدم که خم شد و شروع کرد به مکیدن خون گلوی کماندوی مجروح عراقی! به عزیزالله یاری گفتم: عزیز، نگاه کن؛ دارد خون یارو را می خورد.
رفتیم جلو و گفتیم : چه کار می کنی؟ فریاد می زد و میگفت: صدام خونت را می خورم! بعد ناگهان روی سینه ی آن عراقی نشست و خرخره اش را جوید.
من و الله یاری، نادرنیا را از روی عراقی کشیدیم پایین، خیلی عصبانی بود مرتب می گفت: ولم کنید. این خود صدام است، و من باید او را بکشم! حیف است این متجاوزین با گلوله کشته شوند! باید گلوی این ها را با دندان جوید! سرگرد حسابی قاتی کرده بود و ...!