بچه غول شیطون و بازیگوشی به نام فرغولی که همه اهالی سرزمین غول ها را از دست خودش کلافه کرده، تا جایی که همه آرزو می کنند که فرغولی گرفتار از ما بهترون ها (آدم ها) شود و بالاخره یک روز این اتفاق می افتد؛ یک روز که بادی شدید می وزد و فرغولی فر می خورد و فر می خورد و فر می خورد و دور و دورتر می شود.