داستان این کتاب از این قرار است که دختری به نام فرزانه برای تدریس نهضت سواد آموزی به روستای دور افتاده ای به نام توپچنار از توابع مشهد می رود. روستا خیلی دورافتاده و بین دو کوه واقع شده و خانوارهای اندکی دارد. در ابتدا استقبال خوبی از فرزانه نمی شود ولی بعدها فرزانه موفق می شود یک ارتباط گرم و صمیمی با اهالی روستا برقرار کند و اهالی را به دور خود جمع کند. فرزانه در منزل شخصی به نام هیبت الله ساکن می شود. در این روستا بیشتر زنان کار می کنند و برای هیزم شکنی و گوسفند چرانی به صحرا می روند. همه اتفاقات در روستا می افتد و حال و هوا و مناظر زیبا و اهالی با صفای روستا با جزئیات تمام تصویر کشیده می شود. همچنین سختی ها و مشقت هایی که برسر راه یک معلم روستایی قراردارد نیز در این کتاب آورده شده است.