آقای کتاب: شش فصل از زندگی و زمانه حاج علی یزدانخواه پدر شهید و کتاب فروش انقلابی در کاشان
کتاب فروشی 1
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 192
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 74003
10003022
معرفی کتاب
کتاب آقای کتاب، شش فصل از زندگی و زمانه حاج علی یزدانخواه پدر شهید و کتاب فروش انقلابی در کاشان است. این کتاب نوشته محمدحسین بارونقی است و در انتشارات راه یار منتشر شده است.کتاب آقای کتاب، شش فصل از زندگی و زمانه حاج علی یزدانخواه پدر شهید و کتاب فروش انقلابی در کاشان است. این کتاب به تحقیق و تنظیم محمدحسین بارونقی نگاشته شده است و در انتشارات راه یار به چاپ رسیده است.
آقای کتاب، مروری بر زندگی و زمانه شصت سال کتاب فروشی «حاج علی یزدان خواه»، پدر شهید و از کتاب فروشان انقلابی و قدیمی شهر کاشان است. در کتاب آقای کتاب علاوه بر گفت و گو با حاج علی یزدان خواه و اعضای خانواده اش با افرادی همچون نصرت الله شادنوش، مرحوم حجت الاسلام محمدتقی مدنی، حجت الاسلام شیخ مرتضی قاسمی، امیرحسین چیت سازیان، محمد کتابچی، محسن خسروی، مرتضی مهدویان، احمد فرهنگ، حجت الاسلام سید ابراهیم راست بود، علی موحدپور، سیدعلیرضا شفیعی مطهر و… در مورد زندگی و زمانه ی آقای کتاب کاشان گفتگو شده است.
انقلاب که پیروز شد با خودم گفتم من مسئولیتم را انجام دادم و حالا که جهد و سپاه، کتابفروشی دارند دیگر با یک مغازه کوچک کتاب فروشی نمیکنم و همان لوازمالتحریر را میفروشم. برای مدتی هم کتاب نیاوردم تا اینکه روزی خانمی به مغازه آمد و گفت کتاب «عربی آسان» میخواهم. گفتم ندارم و دیگر هم نمیآورم.
بنده خدا درهم شد و گفت من کتاب میخواستم و آمدم از شما بخرم. کمی دور شده بود که صداش زدم و گفتم چند روز دیگر بیا تا کتاب را برایت بیاورم. در یک لحظه با خودم گفتم خدایا اگر گشنگی هم بخورم کتابفروشی را رها نمیکنم. یک دو شب بعد از این ماجرا خواب دیدم کسی در خانه را میزند. در را که باز کردم دیدم امام خمینی است.
گفتم آقا شما کجا! اینجا کجا؟ گفت کاری انجام دادی و من وظیفه دانستم به خانهات بیایم. تا صبح هم خانه من بود. وقتی بیدار شدم گفتم این نتیجه تصمیم ادامه کتابفروشی است؛ خدایا چشم، از این به بعد کتابفروشی را رها نمیکنم
بنده خدا درهم شد و گفت من کتاب میخواستم و آمدم از شما بخرم. کمی دور شده بود که صداش زدم و گفتم چند روز دیگر بیا تا کتاب را برایت بیاورم. در یک لحظه با خودم گفتم خدایا اگر گشنگی هم بخورم کتابفروشی را رها نمیکنم. یک دو شب بعد از این ماجرا خواب دیدم کسی در خانه را میزند. در را که باز کردم دیدم امام خمینی است.
گفتم آقا شما کجا! اینجا کجا؟ گفت کاری انجام دادی و من وظیفه دانستم به خانهات بیایم. تا صبح هم خانه من بود. وقتی بیدار شدم گفتم این نتیجه تصمیم ادامه کتابفروشی است؛ خدایا چشم، از این به بعد کتابفروشی را رها نمیکنم
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1397
-
چاپ جاری1
-
تاریخ اولین چاپ1397
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات192
-
ناشر
-
تهیه کننده
-
وزن181
-
تاریخ ثبت اطلاعاتیکشنبه 5 اسفند 1397
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتشنبه 16 دی 1402
-
شناسه74003
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط