loader-img
loader-img-2
بعدی
بعدی بازگشت
بعدی بازگشت

آسمان 2: فکوری به روایت همسر شهید

ناشر روایت فتح

نویسنده زهرا مشتاق

زیر نظر کورش علیانی

سال نشر : 1386

تعداد صفحات : 71

خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید: کد محصول : 744 10003022
11,000 9,900 تومان
افزودن به سبد سفارش

معرفی کتاب

مجموعه کتاب های «آسمان» که بر اساس مصاحبه با همسران شهدای نیروی هوایی نوشته شده و شامل خاطراتی زیبا از زندگی مشترک با شهدا است، مخاطبان را بیش از پیش با اخلاق و رفتار این الگوهای ماندگار آشنا می کند.

کتاب دوم از مجموعه آسمان به خاطرات شهید تیمسار سرلشگر خلبان جواد فکوری که فرمانده نیروی هوایی و وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در دولت شهید رجایی بود، اختصاص دارد که از زبان همسر این شهید بازگو شده است.
جواد فکوری در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، معاون پشتیبانی پایگاه دوم شکاری تبریز بود و بعد از پیروزی انقلاب به فرماندهی این پایگاه منصوب شد. به دنبال ناآرامی ها و شورش هواداران حزب خلق مسلمان در شهر تبریز که شامل گروهی از پرسنل پایگاه دوم می شد، فکوری به مدت ۴۸ ساعت به گروگان گرفته شد. با این حال و علیرغم محدودیت های موجود، این شهید موفق به سرکوب شورش و باز گرداندن نظم به پایگاه دوم شکاری و شهر تبریز شد.
فکوری به دنبال این موفقیت به تهران احضار و به فرماندهی پایگاه یکم شکاری مهرآباد منصوب شد. سمت بعدی او در نیروی هوایی، معاونت عملیات نیروی هوایی بود و بعد از یک ماه انجام وظیفه در این سمت، جانشین تیمسار سرلشکر باقری در سمت فرماندهی نیروی هوایی شد. در سال ۱۳۵۹، او و نیروی هوایی، بحران ناشی از کشف کودتای نقاب را از سر گذراندند؛ علیرغم پاکسازی های گسترده و سوءظن دولت انقلابی، سرهنگ فکوری موفق به احیای فعالیت روزمره و پروازهای عملیاتی نیروی هوایی شد.
به دنبال اولین انتخابات ریاست جمهوری و پس از تشکیل کابینه محمدعلی رجایی، این شهید با حفظ سمت به عنوان وزیر دفاع برگزیده شد و به عضویت دولت درآمد. او جزء بزرگانی بود که پله به پله، نردبام ترقی را طی کرد و وقتی به جایگاه خلبانی و کسوت هدایت جنگنده های ایرانی رسید، کمال واقعی را با تمام وجود حس و لمس کرد.
همسر شهید فکوری می گوید: «این قدر در خانواده و فامیل ارتشی داشتیم که تا صحبت یک خواستگار ارتشی برای من شد،. مادربزرگم، دایی و عمه ام که در واقع به خاطر مرگ زودهنگام پدر و مادرم، سرپرستی و نظارت کلی بر زندگی من داشتند، ندای مخالفت سر دادند. موضوع مدتی مسکوت ماند تا وقتی که تحصیلات شهید فکوری در آمریکا تمام شد و این بار خودش به خواستگاری آمد. برای ازدواج خیلی بزرگ نشده بودم، ولی از او خوشم آمد، خانواده هم وقتی رضایت مرا دیدند، چاره ای جز موافقت نداشتند.
مهریه 50 هزار تومانی تعیین شد. سال 42 بود و مراسمی انجام گرفت و بعد از یک ماه نامزدی، من به خانه شهید فکوری رفتم. شش ماه بعد، زندگی سیال ما در فرودگاه مهرآباد سپری شد. سه سال هم در پایگاه شهید نوژه همدان، سه سال در تهران، هشت سال در شیراز و ...، همین طور زندگی مان در جاهای مختلف می گذشت.
کاربر گرامی توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظر شما در رابطه با همین مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که در این رابطه سوالی دارید و یا نیازمند مشاوره هستید از طریق تماس تلفنی و یا بخش مشاوره اقدام نمایید.
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظر
کد امنیتی
شما هم می توانید گزیده انتخابی خود از کتاب را ثبت کنید.
نام و نام خانوادگی
عنوان
برگزیده
کد امنیتی
محصولات مرتبط
اخبار مرتبط
بازدیدهای اخیر شما