اوسنه ی گوهرشاد
4 (1)
سال نشر : 1398
تعداد صفحات : 192
خرید پیامکی این محصول
جهت خرید پیامکی این محصول، کد محصول، نام و نام خانوادگی، آدرس و کد پستی خود را به شماره زیر ارسال نمایید:
کد محصول : 74861
10003022
معرفی کتاب
اوسنه در لغت به معنای افسانه است. کتاب اوسنه ی گوهرشاد مجموعه داستانک به هم پیوسته فارسی و روایت خیالی هم گام با داستانی نو و مبتنی بر حقیقت، از واقعه 21 تیر، شهادت و سرکوب خونین قیام مردم در مسجد گوهرشاد و حرم مطهر رضوی و زندگی گوهرشاد بیگم در دوره تیموریان است. این رمان با استفاده از تکنیک فانتزی و جان بخشی به شخصیت های داستان در زمان های مختلف موقعیت های فوق العاده ای برای خوانندگان خلق می کند.کتاب اوسنه ی گوهرشاد نوشته سعید تشکری است و در انتشارات به نشر منتشر شده است.
از وقتی شنیدی تلگرافی فوری برایت رسیده و به دفتر کارت رفتی و تلگراف را خواندی و برگشتی، ساعتی گذشته و تو دوباره اینجایی. عطر او را همیشه از میان آن همه دود سیگارهای برگ و عطرهای فرانسوی زنان دیگر و بوی الکل و شراب میتوانی حس کنی. همان عطر روز اول که تو را کنار ساحلی در استانبول جذب خودش کرد.
حالا اینجایی. در پاریس. در مولن روژ که به اصرار برای او باز کردی. نمیدانی دلکندن از اینجا و پاریس همانقدر که برای تو سخت است، برای او هم سخت خواهد بود؟ اما چارهای نیست. اصلا دست خودت نیست. تو یک دیپلماتی و هر کجا دولت متبوعت بخواهد باید انجام وظیفه کنی. خوشحالی که پدر او، حسن خان، زمانی سفیر ایران در دولت عثمانی بوده، پس یقینا او خوب میفهمد که کار سیاست و صاحب منصبی دولتی بودن یعنی چه. هر چند پدرش را در سه سالگی از دست داده باشد.
از دور او را میبینی. پشت میز دونفرهٔ همیشگی که مشرف به همهٔ کافه است و میتواند همه چیز را زیر نظر بگیرد و ببیند، نشسته است. درست نزدیک میز بار اصلی. صدایش میزنی.
- خانم پاکروان!
اما او مثل همیشه غرق در افکار خودش و مشغول خواندن کتابی است. این دنیایی بود که دوست داشت در یک کافهٔ کوچک بسازد و تو همه چیز را برایش مهیا ساختی تا به خواستهاش برسد. دوباره صدا میزنی.
- مادام پاکروان!
صدایت را میان هیاهوی مولن روژ میشنود. نگاهش را از کتاب میگیرد و تو را نزدیک در ورودی کافه میبیند. همان لبخند که تو را مجذوب خودش کرد بر لبانش نقش میبندد. کتاب را میبندد و آن را روی میز و مقابلش میگذارد. جام شراب را برمیدارد و کمی بالا میآورد و به تو اشاره میکند. دست دیگرش را کمی بالا میآورد و برایت دست تکان میدهد.
این به معنای دعوت برای نشستن کنار اوست. مثل همیشه دعوتش را میپذیری و به اشارهٔ او نزدیکش میشوی. دست او را به نشانهٔ ادب میبوسی و کمی سر خم میکنی.
- خانم پاکروان!
حالا اینجایی. در پاریس. در مولن روژ که به اصرار برای او باز کردی. نمیدانی دلکندن از اینجا و پاریس همانقدر که برای تو سخت است، برای او هم سخت خواهد بود؟ اما چارهای نیست. اصلا دست خودت نیست. تو یک دیپلماتی و هر کجا دولت متبوعت بخواهد باید انجام وظیفه کنی. خوشحالی که پدر او، حسن خان، زمانی سفیر ایران در دولت عثمانی بوده، پس یقینا او خوب میفهمد که کار سیاست و صاحب منصبی دولتی بودن یعنی چه. هر چند پدرش را در سه سالگی از دست داده باشد.
از دور او را میبینی. پشت میز دونفرهٔ همیشگی که مشرف به همهٔ کافه است و میتواند همه چیز را زیر نظر بگیرد و ببیند، نشسته است. درست نزدیک میز بار اصلی. صدایش میزنی.
- خانم پاکروان!
اما او مثل همیشه غرق در افکار خودش و مشغول خواندن کتابی است. این دنیایی بود که دوست داشت در یک کافهٔ کوچک بسازد و تو همه چیز را برایش مهیا ساختی تا به خواستهاش برسد. دوباره صدا میزنی.
- مادام پاکروان!
صدایت را میان هیاهوی مولن روژ میشنود. نگاهش را از کتاب میگیرد و تو را نزدیک در ورودی کافه میبیند. همان لبخند که تو را مجذوب خودش کرد بر لبانش نقش میبندد. کتاب را میبندد و آن را روی میز و مقابلش میگذارد. جام شراب را برمیدارد و کمی بالا میآورد و به تو اشاره میکند. دست دیگرش را کمی بالا میآورد و برایت دست تکان میدهد.
این به معنای دعوت برای نشستن کنار اوست. مثل همیشه دعوتش را میپذیری و به اشارهٔ او نزدیکش میشوی. دست او را به نشانهٔ ادب میبوسی و کمی سر خم میکنی.
- خانم پاکروان!
-
زبان کتابفارسی
-
سال نشر1398
-
چاپ جاری12
-
شمارگان1000
-
نوع جلدجلد نرم
-
قطعرقعی
-
تعداد صفحات192
-
ناشر
-
نویسنده
-
وزن231
-
تاریخ ثبت اطلاعاتپنجشنبه 29 فروردین 1398
-
تاریخ ویرایش اطلاعاتجمعه 14 مهر 1402
-
شناسه74861
-
دسته بندی :
محصولات مرتبط