گزارشی جذاب و گاه تکان دهنده از قلب شبکه های تروریستی داعش در خاورمیانه و شمال آفریقا.
معرفی کتاب
راستی چه چیز جوانان مسلمانی را که در اروپا زندگی می کنند جذب گروه های تروریستی می کند؟
سعاد مخنت برای یافتن جواب این سؤال ماجراجویی خطرناکی را آغاز کرد. او، که خود به عنوان روزنامه نگاری مسلمان در آلمان کار می کرد، بارها آن بیگانگی و خشمی که همتایانش را به جهاد می کشاند چشیده بود اما تصمیم گرفت، به جای پیوستن به آن ها، با سفر به قلب درگیری های جهادی و ترتیب دادن مصاحبه هایی خطرناک نشان دهد در ذهن آن ها چه می گذرد.
کتاب به من گفتند تنها بیا؛ پشت خطوط داعش خاطرات زن روزنامهنگار مسلمان، سعاد مخنت است. او اولین زنی است که با یکی از سران داعش به اسم، ابویوسف دیدار و مصاحبه میکند و زنده میماند. سعاد مخنت روزنامهنگار مسلمان آلمانی است که برای واشنگتنپست دربارۀ تروریسم گزارش میدهد. او پیشازاین با نیویورکتایمز کار میکرد و «بچههای جهاد» از مشهورترین آثار او است. سعاد با این سؤال که «چه چیز جوانان مسلمانی را که در اروپا زندگی میکنند جذب گروههای تروریستی میکند؟» این خطر و ماجراجویی را به جان میخرد تا با یکی از سران داعش مصاحبه کند.
کتاب به من گفتند تنها بیا: پشت خطوط داعش، نوشته سعاد مخنت است و با ترجمه فائزه نوری در کتابستان معرفت منتشر شده است.
گزیده کتاب
به من گفتند تنها بیا. نباید کارت شناسایی می بُردم و باید تلفن همراه، دستگاه ضبط صدا، ساعت و کیفم را در هتلم در انتاکیۀ ترکیه جا می گذاشتم. فقط می توانستم دفترچه و خودکار ببرم.
در عوض، می خواستم با یکی از مهره های پرنفوذ حرف بزنم، کسی که بتواند استراتژی درازمدت دولت اسلامی عراق و شام یا داعش را توضیح بدهد. تابستان 2014 بود، سه هفته پیش از آنکه این گروه با انتشار ویدئوی سربُریدن روزنامه نگار آمریکایی، جیمز فولی، در اینجا مشهور شود. حتی همان زمان هم حدس می زدم که داعش به بازیگر مهمی در دنیای جهاد در جهان تبدیل خواهد شد. من روزنامه نگاری بودم که ستیزه جویی اسلامی در اروپا و خاورمیانه را برای نیویورک تایمز، خروجی های خبری مهم آلمانی زبان و اکنون واشنگتن پست، پوشش می دادم؛ دیده بودم که در دنیای خلق شدۀ پس از حملات یازده سپتامبر، دو جنگ به رهبری آمریکا، و تحولاتی که اکنون به بهار عربی مشهور شده اند این گروه شکل گرفت. سال ها بود که با برخی اعضای آتی این گروه حرف می زدم.
به رابط هایم با داعش گفتم که هر سؤالی بخواهم می پرسم و قرار نیست تأییدیۀ نقل قول ها را بگیرم یا مقاله را پیش از انتشار نشانشان بدهم. همچنین باید تضمین می کردند که ربوده نشوم. و چون گفته بودند کس دیگری را از واشنگتن پست نیاورم، تقاضا کردم رابط مورد اعتمادم همراهم باشد، کسی که کمک کرده بود قرار این مصاحبه را بگذارم.
به رهبران داعش گفتم: «من متأهل نیستم. نمی توانم با شما تنها باشم.»
من، زن مسلمانی از تبار مراکشی-ترکی که در آلمان به دنیا آمده و بزرگ شده ام، بین روزنامه نگارانی که جهاد جهانی را پوشش می دهند مورد خاصی هستم. اما از همان زمان که به عنوان یک دانشجوی کالج شروع به گزارش دادن دربارۀ هواپیماربایان یازده سپتامبر کردم، به خاطر پیشینه ام، دسترسیِ منحصربه فردی به رهبران ستیزه جوی زیرزمینی داشته ام، مثل همین مردی که می خواستم آن روز در ماه جولای در ترکیه ببینم.
می دانستم که داعش روزنامه نگاران را گروگان می گیرد. اما نمی دانستم رهبری که قرار است ملاقات کنم، مدیر برنامۀ گروگان گیریِ این گروه است و بر کار آن قاتلی نظارت داشته که با لهجۀ بریتانیایی در ویدئوهای این گروه ظاهر شد و نزد جهانیان به «جان جهادی» معروف شد. بعداً فهمیدم مردی که تابستان آن سال دیدم، همانی که به ابویوسف مشهور بود، هدایت شکنجۀ گروگان ها ازجمله غرق مصنوعی را به عهده داشت.