کتاب به قول معروف... (مروری بر ریشه برخی مثل ها و اصطلاحات رایج در زبان فارسی) اثر محمدرضا سهرابی نژاد از انتشارات نارگل منتشر شده است.
گزیده کتاب
روزی از روزهای خدا، جناب ملّا نصرالدین در حیاط خانه خود مشغول آب دادن گلدان ها و باغچه ها بود که به ناگاه، کوبه در به صدا درآمد. کسی که آن سوی در بود، به شدت درِ خانه را می کوبید و فریاد می زد: "زود باش! زود باش در را باز کن!" ملّا نصرالدین کارش را رها کرد و دوان دوان به سوی درِ خانه رفت و آن را باز کرد. چشمش به جمال همسایه دیوار به دیوارش افتاد که مثل سیر و سرکه می جوشید. به او گفت: "چه خبر است مرد حسابی! در را شکستی! مگر سر آوردی؟" همسایه گفت: "سگت پای زن مرا گاز گرفته و زخمی کرده است، باید خسارت بدهی!" ملّا گفت: "سگ پای زنت را گزیده، گناه در چیست که داری آن را می شکنی؟!" مرد همچنان داد و فریاد می کرد و خسارت می خواست. ملّا نصرالدین گفت: "تو هم برو سگت را بیاور تا پای زن مرا بگزد، در آن صورت بی حساب می شویم، مگر نه؟ چیزی که عوض دارد، گله ندارد!"