منظور نویسنده در این کتاب بررسی وجود فلسفه در حال حاضر ایران در کتابخانه ها، دانشگاه ها و حوزه های علمیه است که اکنون در محافل علمی خوانده و توسط اساتید فلسفه تدریس می شود، این در حالی است که ایران اسلامی دارای سابقه بیش از هزار ساله در عرصه فلسفه است، وجود «ابن سینا»، «سهرودی»، «ملاصدرا» شاهدی بر این مدعاست. لذا فلسفه ایران در سده های گذشته توسط آنها پرداخته می شد و فلسفه وارداتی از کشورهای دیگر مانند چین، هند و ژاپن نبوده است، اما در دوره جدید جامعه ایران فلسفه را از اروپا گرفته است؛ یعنی فلسفه غربی را ترجمه کردیم و تا به حال به ترجمه پرداختیم، اینکه به فلسفه، از دریچه الفاظ نگاه شود و متصل به وجدان نباشد، چه فایده ای برای جامعه انسانی دارد؟! نویسنده محترم هدف از نگارش کتاب «فلسفه معاصر ایران» را پرداختن به سوالات اساسی فیلسوفان ادیب است عنوان می کند و خاطرنشان می کند: در این کتاب به این سوالات که از کجا آمده ام و اینکه چه هستم و چه باید بکنم، پاسخ می دهم و به بحث 40 ساله ای که پیرامون فلسفه سنت و مدرنیته وجود داشته است، نیم نگاهی داشته ام، از آنجایی که در اوایل قرن 20، «دین» محل نزاع میان تجرد و مدرنیته بود و در سال 1950 هزاران کتاب در مورد یونان و قرون وسطی نوشته شده است، در این کتاب به منشا اختلاف و وجوه اشتراک تجدد و مدرنیته پرداخته شده است.فلسفه قرون وسطی متأثر از علوم اسلامی است،اروپاییان از دانش دانشمندان ایرانی استفاده کردند و مطالب تازه ای را از آن پدید آوردند و طرح نویی را در انداختند.فلسفه فقط خواندن و تکرار نیست،کار ما پرسیدن در زندگی است و با پاسخ ها و یافتن پاسخ هاست که علم به وجود می آید، لذا جامعه ای که فکر می کند و می پرسد و در جست و جوی پاسخ ها باشد، رشد می کند.