«سعید»، روایت شیرینی از زندگانی کوتاه سعید چندانی، نوجوان اهل سنت است. سعیدِ دوازده ساله، کارگر یک کارواش است که در اثر یک اتفاق، راهی بیمارستان می شود و دکتر ها حین عمل، متوجه تومور بسیار بزرگی در بدن سعید می شوند. تومور خطرناکی که دکتر های بیمارستان، سعید را جواب می کنند.
اما مادر سعید که شنیده بود در عالم، هستند کسانی که گره کور مردم را باز می کنند، دل به دریا می زند و بر اثر خواب سعید، راهی قم و مسجد جمکران می شوند.
راه دنیا برای همه یک آغازی دارد و یک پایانی! شروع راه سعید از جمکران بود و همراه امام زمانش و پایان جاودانش با امیرمؤمنان و در آغوش امام رضایش! اگر مشهد به پابوس امام رضا (ع) مشرف شدید، در گوشه صحن جمهوری، ورودی بهشت ثامن، بلوک 93 به دیدارش بروید؛ به دیدار شهید سعید چندانی.
کتاب سعید، نوشته نرجس شکوریان فرد است ودر انتشارات عهد مانا به چاپ رسیده است.
گزیده کتاب
مادر در دلش، اعتقاد داشت به خانواده پیامبر؛ به اهل بیت. و الا که توسل و نذر در میان آن ها که اهل سنت بودند چندان رسم نبود. اما مادر در سال های پیش هم برای حال تب دار دخترش متوسل شده بود به حضرت اباالفضل. حتی بعضی مسیحی ها هم یک دل دارند که با حسین و ابالفضل مصفا می شود. و یک پنجره فولاد که خیلی ها دخیل بستن به آن را گشایش در کارشان می دانند.