وقتی دلش می گیرد برای بچه ها از دریاچه ارومیه می گوید و زاینده رود و رودهای دیگری که هر روز کمرنگ تر می شوند شب که می شود برای بچه ها لالایی می خواند و آرزوهایش را می گوید از مهربانی .... امید .... اتفاق های خوب و بعد می خوابد تا صبح زود لبخند بر لب دوباره بیدار شود