مجموعه ایلیا با محوریت شخصیتهای ابرقهرمان ایرانی تولید میشود.
کتابهای این مجموعه درباره زندگی 4 نوجوان از اقشار مختلف جامعه خواهند بود که طی اتفاقاتی به قدرتهای خارقالعاده دست پیدا میکنند و با نیروهای شریر و اهریمنی مبارزه میکنند.
در کتابهای «ایلیا» استانداردهای دنیا در زمینه کمیک استریپ رعایت شده است و از لحاظ ساختار و جلوههای بصری و تکنیکی جذابیت بالایی دارد. همچنین در این مجموعه در بحثهای قهرمانی بر اساطیر ایرانی تاکید و ویژگیهای آنها استخراج شده است. این کار در قالب جدید و شخصیتهای به روز که قابل همذات پنداری باشند، انجام شده است. تعالیم اسلامی چون انسان کامل، اخلاق و عرفان هم بهصورت سادهسازیشده در داستانهای این مجموعه مستتر هستند.
زمان شکلگیری اتفاقات داستانهای مجموعه «ایلیا» خلاف کمیکاستریپهای پیشین، زمان حال است. علت این امر هم همذاتپنداری بیشتر و کمشدن فاصله مخاطب با شخصیتهای داستانی است
این کتاب برای تمامی نوجوانانی که به داستان های ماجراجویانه و هیجان انگیز علاقه مند هستند، مناسب می باشد.
کمیک ایلیا، ضمن داشتن آموزشهای مناسب اخلاقی و رفتاری برای کودکان، یک سرگرمی جذاب و ماجراجویانه، با کیفیت بالای تصویر و قصه برپایهی فرهنگ خانوادههای ایرانی فراهم آورده است.
کتاب حاضر جلد سوم و چهارم این مجموعه هست که در یک جلد منتشر شده است.
در جلد سوم این مجموعه امیرعلی دچار پریشان حالی و مشغله های فکری خانوادگی میشه.
امیرعلی که پدرش رو در جنگ از دست داده و مادرش هم اخیرا به دلیل بیماری فوت شده، حالا دیگه سرپرست خونواده شده! خواهر بزرگترش دنبال کار میگرده و امیرعلی که پیش مرشد کار میکنه، دلش میخواد مثل مرد های واقعی نزاره آب تو دل خواهر بزرگترش تکون بخوره. تو همین حال و هوای پدرش بود که خواهرش بهش میگه، یادگاری پدر رو کجا گذشتی؟
چند روزیه که با خودت نداریش! امیرعلی متوجه میشه اون رو روز انفجار گم کرده! برمیگرده به صحنه انفجار تا یادگار پدر رو پیدا کنه که میبینه یک گروه اومدن و دنبال دکتر میگردن! دنبال جنازه دکتر! اونا از طرف رئیس دکتر اومده بودن دنبال آثار باقی مونده از انفجار بگردند تا ردی از دکتر پیدا کنند! که یک دفعه …
در جلد چهارم مجموعه ایلیا، اصلان که تاحالا معلوم نبود کجا رفته سر و کله ش پیدا میشه! اون که از عالم و آدم زخم خورده از دل تاریکی دوباره برمی خیزه و شورع میکنه به بازسازی خودش تا دوباره افکار شیطانی خودش رو به جریان بندازه!
آتیش بازی تو شهر شروع شده،نیرو های انتظامی نمیتونن از پس موجود خبیثی که تو شهر میچرخه بر بیان، دوستای امیرعلی هم گیر افتادن و الان همه منتظر یک ناجی برای شهر هستند!
آیا ایلیا برای نجات شهر برمیخیزه؟ چه سرنوشتی انتظار امیرعلی، اصلان و شهر رو میکشه؟
گزیده کتاب
امیرعلی چیزی رو که میدید اصلا باورش نمیشد!
این حتما یه فیلم تخیلی بود. اصلان! اون هم وسط شهر؟
خودش بود. اصلان که از مرگ برگشته بود و واقعا داشت به مردم شهر آسیب میزد ...
اما امیرعلی در این شرایط چیکار خواهد کرد ...
درسته که امیر علی تصمیم گرفته دیگه جون خودش رو تو خطر نندازه اما هنوز قدرت عجیب و غریبی که توی وجودش حس میکنه و اتفاقاتی که تو آزمایشگاه اصلان افتاده بود و فکر اون زن که تو لحظه آخر نجاتش داد، یک ثانیه هم راحتش نمیذاره.