«انقلاب تمدنی و نظریه پردازی های علمی» در حقیقت از «انقلاب دینی و ساختارهای اجتماعی» سرزده است؛ چه اینکه از انقلاب دینی به انقلاب تمدنی، و از ساختارهای اجتماعی، به نظریههای علمی دست مییابیم.
این سخن بدین معنا است که چنانچه آموزههای دینی در عرصه تمدنی، نمود و ظهور جهانی نیابد، بایستی آن دین را محدود و محصول به دروازه های فردی و اجتماعی دانست و از این رو، توسعه انقلاب دینی به انقلاب تمدنی، یک بایسته تاریخی تمدن قلمداد میشود. سوی دیگر، جریان منطقی انقلاب دینی در ساختارهای چندین و چند گانه اجتماعی نیز وابسته به نظریهپردازی های علمی است که در غیر این صورت؛ در شکل و صورت، برخورداری از انقلاب دینی و جامعه دینی هستیم؛ اما در باطن و محتوا ناهمخوان و نارسا ساز گار با آن خواهد بود.