رمان «بچه جن» داستان دختری است که در زمان کسوف در روستایی کوچک و خرافاتی به دنیا می آید. اهالی، این دختر را نحس می دانند. شبی این دختر توسط اجنه دزدیده می شود و جای آن یک دختر دیگر می گذارند که دندان دارد. از آن به بعد همه آن دختر را بچه جن می خوانند حتی مادرش هم از او می ترسد …
گزیده کتاب
عذرا خشکش زده بود و نمی دانست چه کند. زبانش در دهانش نمی چرخید. دختربچه ها پشت سر بزرگ ترها سرک می کشیدند. یکی پرسید: «اون باباشه؟ اونم جنه؟» دیگری جواب داد: «ها! چشماشو ببین! خاکستریه! اونم جنه دیگه!» دوباره همه سکوت کردند و نفس ها در سینه حبس شد.