عزادار اجیر دربارهی زندگی روشنفکران است زیرِ سیطرهی نظامهای تمامیتخواهی که نظامیانشان در همه چیز دستِ بالا را دارند. هوارد مردی است که انتقاداتش مرز نمیشناسد و پُر جسارت همهکس و همهچیز را دست میاندازد. همه میخواهند شبیه او باشند، اما وقتی هنوز میشود کسانی ناغافل بریزند توی خانهات و بیهیچ توضیحی هر کاری دلشان خواست با خودت و دوستان و دور و بریهایت بکنند، چنین آدمی بودن نه برای خود هوارد خوب است نه برای دختر و دامادش.
گزیده کتاب
جودی: (به تماشاگرها) براتون تعریف بکنم اولین باریو که من رئیس جمهورِ سن دارِ فوق العاده ی خیلی بامزه ی مملکتو دیدم؟ حدوداً شیش سالم بود و داشتم شاد و خندون با پرستارم تو پارک راه می رفتم و هر چند دقیقه یه بار من از مسیرِ پیاده روی می زدم بیرون و می دوئیدم دنبالِ یه سنجابی یا یه پرنده ای و یه هو از کنارِ رئیس جمهور رد شدیم که اون هم داشت با کلی همراه راه می رفت. ظاهراً اون روزها حلقه ی حفاظتیش خیلی سنگین بود. خب، تا از کنارش رد شدیم، برگشت و دوئید سمتِ من، پشت سرش هم کلِ گروهِ همراهش گیج و ویج؛ رسید پیشِ من و یه جورهایی ادای این اومد که یه گربه س، دست هاشو عینِ پنجه ی گربه گرفت بالا کنارِ گوشش و یه جور صدای خِرخِر و میومیویی از خودش درآورد و بعد بلند خندید و بهم دستور داد که «خب، سلامِ منو خیلی به پدرت برسون! یادت نره ها ــــ خیلی سلام برسون!» بعد هم دوباره خندید و همهشون رفتن.