سوزان: در مقایسه با پسرهایی که تا حالا باهاشون ازدواج کردم، دونالد همانی ئه که بابام میخواد. مگی: مگه تا حالا چند بار ازدواج کردی؟ سوزان: چند بار...یکی شون موزیسین جَز بود که اختلال دو قطبی داشت، یکی شون سرباز فراری بود و اون یکی هم یک کشیش خلع لباس شده، اما اگر بخوام خانه زندگی تشکیل بدم، کسی را میخوام که... مگی: با ثبات و موفق باشه. سوزان: نه. از یک کم هیجان خوشم میآد. مگی: (آمادهاست که تأییدش کند.) منظور من هم همین بود. از آدمهای خیلی باثبات و موفق خوشت نمیآد. سوزان: راستش آدم هیچوقت نمیدونه چی میخواد. اول فکر میکنی از نوع خاصی از مردها خوشت میآد. اما بعد با کسی آشنا میشی که به هیچکدوم از معیارهات نمیخوره و بدون اینکه بفهمی چرا عاشقش میشی.