کتاب جمجمه ای در کانه مارا، نمایشنامه ای است نوشته مارتین مک دونا که برای اولین بار در سال 1997 به چاپ رسید. میک داد برای یک هفته در پاییز هر سال، وظیفه دارد تا استخوان های دفن شده در بخش هایی مشخص از گورستانی محلی را بیرون آورد تا جا برای اجساد جدید فراهم شود. هنگامی که زمان بیرون کشیدن استخوان های همسر خود میک فرا می رسد، شایعاتی عجیب مبنی بر دست داشتن او در مرگ ناگهانی همسرش در هفت سال پیش بین اطرافیانش پخش می شود. داستان جمجمه ای در کانه مارا، دربردارنده ی همه ی ویژگی های ممتاز تمامی نمایشنامه های مک دونا است: شخصیت هایی فاسد از نظر اخلاقی، بی معنایی زندگی در شهری کوچک، طنزی گزنده و دیالوگ هایی فوق العاده تأثیرگذار و به یاد ماندنی.
جمجمهای در کانهمارا دومین نمایشنامه از مجموعهای است که به «سه گانهی لینِین» مشهور شد. سه نمایشنامه با فاصلههایی کوتاه روی صحنه رفتند، اولیشان، ملکهی زیباییِ لینِین بود و سومی، غربِ غمزده؛ بعد دیگر نویسندهی پیشتر گمنامشان بدل شده بود به یکی از مهمترین نمایشنامهنویسانِ معاصر بریتانیا.
گزیده کتاب
مِری: پس دلت براش تنگ نشده.
میک: واقعاً دلم براش تنگ شده. منظورم اینه که قضیهی نیمرو که واقعاً خیلی مهم نبود. فقط اینکه دیگه هوسِ نیمرو خوردن نمیکردیم دیگه، میدونی؟ (مکث) دلم برا حرف زدنش تنگ شده. اونا میتونست خونه رو با حرفهاش بذاره رو سرِش. جلوی آدمها هم همیشه پشتسرِ من درمیاومد. میدونی، اگه دعوایی چیزی بود، یا اگه آدمها داشتن پشت سرِ من حرف میزدن، اگه میشنید دارن تو شهر میگن من از قصد کُشتهمش، اولین کسی بود که درمیاومد ازم دفاع کنه.
مِری: آدم متأسف میشه که اونجور مُرد. (مکث) موندهم کی جنازهشو کف رفته؟
میک: اِهه؟
(تامِس در میزند و با کیسهای کوچک در دست، میآید تو. )